کتاب بزرگراه بزرگ
معرفی کتاب بزرگراه بزرگ
«بزرگراهِ بزرگ» هفت داستان از یوریک کریممسیحی است. کریممسیحی، داستاننویس، طراح گرافیست و منتقد هنری است. از کتابهای او درباره عکاسی میتوان به «در جهت عکس: ۳۹ عکس، ۳۹ جستار»، « شب سپیده میزند: ۳۶ عکس فیلم، ۳۶ جستار»، «شب سپیده میزند، باری دیگر: ۵۵ عکس فیلم، ۴۸جستار» اشاره کرد.
همچنین «رویا، خاطره، شادی و دیگران: مجموعه داستان»، « نفس عمیق: مجموعه داستان»، «طبقه همکف» نام شماری از مجموعه داستانهای منتشر شده یوریک است.
بزرگراه بزرگ، پیادهروی در پیادهرو، گاوصندوق، سقف، چشمهایش، ریموتکنترل و این یارو واحد سیزدهیه! نام داستانهای کوتاه این کتاباند.
داستانهای مجموعه «بزرگراه بزرگ» درباره زندگی و دغدغههای زنان معاصر ایرانی است که هریک به فراخور زندگیشان با موضوعی درگیرند.
بخشی از داستان «بزرگراه بزرگ» را میخوانید:
«از دور توی تاریکروشنا نتوانست تشخیص دهد چیزی که غلت خورد و بیحرکت شد چیست، اما دانست حادثهی شومی دارد اتفاق میافتد و یا افتاده است. از خودش انتظار نداشت کنجکاوِ اینجور حوادث باشد، اما، حادثهی آن شب باعثش بود یا چیزی دیگر، شده بود. رسیده بود بالای سَرِ دخترک، دخترِ قدبلندِ مدرسهای. هوا کمکم داشت روشن میشد و از فاصلهی یک قدمی به وضوح داشت دخترِ بیحرکت را میدید. دخترک دَمَر افتاده بود کنار جوی آب، دراز به دراز. هیکلَش توی خیابان بود و سرش توی جوی پرآب. کفش پاش نبود. یک پاش جوراب قرمزِ ساق کوتاه داشت و پای دیگرش لخت بود. شلوار هم پاش نبود. پاهای نوجوانِ پریده رنگ از خونی که بر کشالهها و ساقهاش بود و از آبِ گل آلود خیابان و چیزهای دیگر کثیف بود و سرمای صبحگاهی هم زده بودشان. روپوشِ مدرسهاش پاره بود و گِلی و کثیف، و نمیتوانست تَنَش را بپوشاند. دکمههای روپوشش با بی دقتی انداخته شده بود، انگار موقعِ پوشیدن خیلی عجله داشته یا کسی خواسته باشد با عجله تَنَش کند. رامین به خودش آمد و دید فقط خودش است و دخترک، و در این بزرگراه بزرگ کسی دیده نمیشود.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۴۷ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۴۷ صفحه