دانلود رایگان کتاب قحطی امیر جانفدا
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب قحطی اثر امیر جانفدا

کتاب قحطی

نویسنده:امیر جانفدا
انتشارات:ناشر مؤلف
امتیاز:
۳.۳از ۹۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قحطی

قحطی نام داستان کوتاهی برای نوجوانان از نویسنده جوان معاصر، امیر جانفدا (-۱۳۷۹) است. قلبش تندتند میزد. باورش نمیشد که چی شنیده، نه امکان نداشت آنها بخواهند اینچنین کاری بکنند. این کار خلاف قانون است. اونها نمیتوانند یک پسر ۱۵ ساله رو تنها رهاش کنند اون هم تو این قحطی. حتما از گرسنگی می مرد. پیتر داشت به چیزهایی که شنیده بود فکر می کرد. "یتیم خانه دیگر نمیتواند غذای این همه بچه را تامین کند. ما مجبوریم بچه های بزرگتر از ۱۴ سال را بیرون کنیم. _ولی ما نمیتوانیم همچین کاری بکنیم اونها هنوز بچه اند. _چاره ای نداریم آماندا الان دوساله که قحطی فراگیر شده، تا همین الان هم کلی تلاش کردیم که تونستیم نگهشون داریم. پاهای پیتر شل شده بود دیگر نمیتوانست بایستد. افتاد روی زمین، کارش تمام شده است، بزودی از گرسنگی در خیابان می میرد. ولی نه هنوز یک فرصت دیگر دارد باید با چنگ و دندان مبارزه کند. اگر خانواده دبوچر قبولش کنند نجات پیدا می کند آن ها بزرگترین تاجران گوشت اون منطقه هستند دیگر امکان ندارد گرسنگی بکشد.
عوامل پنهان طلاق
میرناصر داودزاده
110 داستان کوتاه جالب و آموزنده
سید ابوالقاسم حاجی میر
آخرین نقاشی خفاش
مسعود یزدانی فر
جامعه شناسی احساس شادمانی
علیرضا صنعت خواه
جامعه شناسی احساس امنیت و ترس از جرم(با تاکید بر جغرافیای استان کرمان)
علیرضا صنعت خواه
بازگشت به طبیعت به شیوه ژاپنی شین رین یوکو
امیر پورصائب
خیال و چشمان آشنا
اکبر قاسم نژاد
ایرانراه
علی هادوی
آزادکامی
علی نعمتی سیاهمزگی
عادات هوش هیجانی
تراویس بردبری
من بازی نمیکنم
محمد معرفت
چرایی یک تصمیم نگاهی به زندگی سعد بن عباده خزرجی
رامین علیزاده
پول شاد
لاینا بوانوستار
داستان پول
مریم معصومی
تاریخ معماری جهان
محسن کاملی
در آغوش شیطان (فهمی عاشقانه از دوزخ دانته)
محمد نوروزی
یک ساعت بعد
مسعود یزدانی فر
مغزهای باد کرده در کوهستان و نشانه هایی از هیس در سکته مغزی
محمدمحسن فهیمی
آموزش تصویری شیمی عمومی
میلاد کاظم نژادی
ازدواج عاقلانه -زندگی عاشقانه جلد دوم روش های شناخت همسر آینده
میرناصر داودزاده

نظرات کاربران

مصطفی
۱۳۹۷/۰۷/۰۸

چقدر تلخ و دردناک و صد البته غم انگیز و قابل تامل. بهش که فکر میکنم مصادیقی از اون آدمخوار ها رو توی جامعه خودمون میبینم. کسانی که برای رسیدن به پولهای بیشتر و پر کردن هر چه بیشتر جیباشون

- بیشتر
سیّد جواد
۱۳۹۷/۰۲/۳۱

صفحه اول و‌ دوم خیلی شبیه به فیلم یتیم خانه ایران بود که مربوط به سال های ۱۲۹۵ تا ۱۳۰۰ هستش در زمان احمد شاه قاجار که ظاهرا بر اثر قحطی ناشی از خیانت انگلیسی ها، ۹ میلیون نفر از

- بیشتر
nematinho
۱۳۹۷/۰۳/۲۹

حقیقت تلخی در این داستان هست که یا باید بکشی یا کشته میشی که خب واقعیته و الان در زندگی روزمره میبینیم که برای رسیدن به بهترینها چه کارها که نمی‌کنند

سعید جان
۱۳۹۷/۰۳/۲۸

پسر عجب داستانی... !!!! واقعا لذت بخشه مطالعه چیزی که دوست داری... خیلی خیلی خیلی لذت بخشه مطالعه... آدمو غرق در یه دنیای دیگه ای می کنه.

بلاتریکس لسترنج
۱۳۹۷/۱۰/۲۷

فقط خلاصه رو خوندم چرا نویسنده ایرانیه بعد اسم شخصیتش پیتره؟

Mehrab •
۱۳۹۷/۰۴/۲۱

انصافا خیلی سطحش پایین بود ، ولی ایده بد نبود

fateme
۱۳۹۷/۰۴/۱۶

وقتی انسانیت بی معنا میشه . وقتی وجود هم نوعت بی ارزش میشه . و وقتی از حیوان کمتر میشی .

سایه‌بی‌سایگی:).میر
۱۴۰۰/۱۰/۱۷

یکمی ترسناک ولی خب جالب و تلنگر دار

📚عشق کتاب📚
۱۳۹۹/۰۷/۲۴

عالی بود ایده فوق العاده خوب بود.

ساجده
۱۳۹۷/۰۳/۰۴

وحشتناک بود.یاد یه قسمتی از رمان بادبادک باز خالد حسینی افتادم.که صاحب یتیم خونه بچه ها رو به طالبان میفروخت تا بتونه هزینه ی بقیه بچه ها روبده.ولی این خیلی بیرحمانه بود.

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۱)
قلبش تندتند میزد. باورش نمیشد که چی شنیده، نه امکان نداشت آنها بخواهند اینچنین کاری بکنند. این کار خلاف قانون است. اونها نمیتوانند یک پسر ۱۵ ساله رو تنها رهاش کنند اون هم تو این قحطی. حتما از گرسنگی می مرد پیتر داشت به چیزهایی که شنیده بود فکر می کرد "یتیم خانه دیگر نمیتواند غذای این همه بچه را تامین کند. ما مجبوریم بچه های بزرگتر از ۱۴ سال را بیرون کنیم _ولی ما نمیتوانیم همچین کاری بکنیم اونها هنوز بچه اند _چاره ای نداریم آماندا الان دوساله که قحطی فراگیر شده، تا همین الان هم کلی تلاش کردیم که تونستیم نگهشون داریم پاهای پیتر شل شده بود دیگر نمیتوانست بایستد. افتاد روی زمین، کارش تمام شده است، بزودی از گرسنگی در خیابان می میرد
cVs
اماندا گفت"نه پیتر، تو متوجه نیستی. آن ها از اینجا بچه هایی را می برند و درعوض آن در تهیه کردن گوشت به ما کمک می کنندما مجبوریم بعضی ها را فدا کنیم تا برای بقیه غذا بدست بیاوریم.
fatemeh
اینجا جایت امن است
نویسنده‌کوچك.
چند وقتی است که قحطی همه جا را گرفته و اوضاع ما خرابه برای همین مجبوریم این کار را بکنیم هر چندوقت مجبوریم یک نفر را گیر بیاوریم تا بتوانیم از گوشتش استفاده کنیم بعضی وقت ها یک بی خانمان بعضی وقتها یک یتیم گاهی هم یک معتاد ولی گوشت معتاد ها ترد و خوب نیست.
amir
وقتی که تو نباشی دوستانت هم در یتیم خانه غذای بیشتری گیرشان می اید. کمی به فکر دوستانت باش
nematinho
دیوید چاقو را برداشت و به سمت او امد. بدن پیتر از ترس از کار افتاده بود و نمی توانست تکان بخورد. فقط هق هق میکرد
amir
گوشت بچه ها از همه بهتر است ولی خب بچه ها گوشت زیادی ندارند و مجبوریم زود به زود یک نفر را پیدا کنیم. ببینم تو که جرج را یادت است؟ خیلی لاغر بود برای همین مجبور شدیم خیلی زود به سراغ تو بیاییم. البته گوشتش خیلی خوشمزه بود ببینم تو که شامی را که شب اول خوردی یادت می آید؟ به نظر من که خیلی خوشمزه بود، اینطور نیست؟
amir
آن ها آمدند. پیتر به خودش لرزید، ظاهر ترسناکی داشتند آقا قدی بلند و هیکلی چهارشانه داشت سبیل نازک اما بلندی بالای لب هایش جلب توجه می کرد چشمهای ریزش برق می زدند. با زبان لب هایش را لیسید و بچه ها را برانداز میکرد خانم هم هیکلی ریزه میزه داشت اما پالتوی خزش او را بزرگتر نشان میداد. لب های کوچک و قرمزش را به هم فشرده بود و بچه ها را برانداز می کرد پیتر بچه های دور و برش را نگاه کرد، آهی از سر ناامیدی کشید او از تمام بچه ها چاق تر بود امکان نداشت که اورا انتخاب کنند؛ در این قحطی هرچقدر بچه لاغرتر و کم خوراک تر باشد بهتر است با ناراحتی سرش را پایین انداخت قطره اشکی از گوشه چشمش سرازیر شد، اشکش را با آستینش پاک کرد. قلبش تندتند میزد حالش بد بود می خواست برود که صدای پچ پچ خانم و اقای دبوچر را شنید، به انها نگاه کرد نگاهشان از روی بچه ها میگذشت تا به او رسید نگاهشان روی او متوقف شد و خانم با صدای نازکش گفت ما او را میخواهیم دهان پیتر از تعجب باز مانده بود خیلی خوشحال شده بود انگارکه روی زمین نبود.
♥Reyhaneh♥
واقعا جرج فرار کرده بود؟ فقط یک دیوانه این کار را میکند توی این اوضاع.
محمدرضا
اماندا گفت"نه پیتر، تو متوجه نیستی. آن ها از اینجا بچه هایی را می برند و درعوض آن در تهیه کردن گوشت به ما کمک می کنندما مجبوریم بعضی ها را فدا کنیم تا برای بقیه غذا بدست بیاوریم.
DONYA

حجم

۱۰٫۱ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۵ صفحه

حجم

۱۰٫۱ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۵ صفحه

قیمت:
رایگان