دانلود رایگان کتاب دیوان اشعار بابا افضل کاشانی بابا افضل کاشانی
تصویر جلد کتاب دیوان اشعار بابا افضل کاشانی

کتاب دیوان اشعار بابا افضل کاشانی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دیوان اشعار بابا افضل کاشانی

فضل الدین محمد بن حسین بن محمد مَرَقی کاشانی معروف به باباافضل کاشی یا کاشانی شاعر و عارف ایرانی است که در واپسین سال‌های سده ششم هجری زاده شد. بابا افضل کاشانی در تمام مدت عمر خود در کاشان ساکن بوده و اوقات خود را به تدریس و تألیف و تحقیق و مباحثه گذرانده‌است. هر چند شهرت بابا افضل در حوزۀ فلسفه است ولی در حوزۀ ادبیات رباعی‌های بابا افضل آوازۀ بلند بالایی داشته‌اند.
S
۱۳۹۶/۰۶/۲۷

ای لطف تو دستگیر هر رسوایی وی عفو تو پرده‌پوش هر خود رایی بخشای بدان بنده، که اندر همه عمر جز درگه تو دگر ندارد جایی.

🌸📚💖Shamim💖📚🌸
۱۳۹۹/۰۱/۱۰

عالییی⁦👌🏻⁩⁦👌🏻⁩⁦👏🏻⁩⁦👏🏻⁩شعرهای آقای باباافضل کاشانی بی نظیر ، من شعرهای ایشون رو خیلی خیلییی دوست دارم 😍👌🏻⁩⁩⁦🌸🌺🌸🌺🌸 #رباعی ۱۵۳ ای لطف تو در کمال بالای همه وی ذات تو از علوم دانای همه بینی بد و نیک و همه پیدا و نهان چون دیدهٔ صنع توست

- بیشتر
|قافیه باران|
۱۳۹۸/۰۷/۱۲

این کتاب شامل رباعیات و تعدادی غزل هست، با مضامین فلسفی و پند آمیز ‌❤ _______ ای صوفی صافی که خدا میطلبی... او جای ندارد ، ز کجا میطلبی ؟! گر زانکه شناسی اش چرا میخواهی؟ ور زانکه ندانی اش که را میطلبی؟

کاربر ۱۴۸۴۴۶۴
۱۳۹۹/۰۲/۲۶

مضمون و قافیه عالیه و کم نظیر

nasser_behdarvand
۱۳۹۴/۰۶/۲۷

اشعار ش قشنگ بودن

پناه 66
۱۴۰۳/۰۷/۰۷

خیلی خوب ،روان ،شیوا ،جالب ودل انگیز

محمد حسین قناد
۱۴۰۰/۰۵/۱۰

ای دل تو ز هیچ بنده یاری مطلب وز شاخ برهنه سایه‌داری مطلب عزت به قناعت است و خواری به طمع با عزت خود بساز و خواری مطلب

پدرام عسکری
۱۳۹۵/۰۷/۰۷

مرق روستای ماست

گر دست فتاده‌ای بگیری، مردی
Nika
گیرم که سلیمان نبی را پسری بر باد نشسته ای، جهان می‌سپری گیرم که به کام توست گیتی، شب و روز بنگر که پدر چه برد تا تو چه بری
S
گر دست فتاده‌ای بگیری، مردی
nedsalehani
گر در نظر خویش حقیری، مردی ور بر سر نفس خود‌امیری، مردی مردی نبود فتاده را پای زدن گر دست فتاده‌ای بگیری، مردی
S
یا رب ز کرم بر من دل ریش نگر وی محتشما، بر من درویش نگر خود می‌دانم لایق درگاه نی‌ام بر من منگر، بر کرم خویش نگر
S
تاریک شد از هجر دل افروزم، روز شب نیز شد از آه جهان سوزم، روز شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم اکنون نه شبم شب است، نه روزم روز
S
ای آن که شب و روز خدا می‌طلبی کوری گرش از خویش جدا می‌طلبی حق با تو به صد زبان همی گوید راز: سر تا قدمت منم، که را می‌طلبی؟
میـمْ.سَتّـ'ارے
ای لطف تو دستگیر هر خود رایی وی عفو تو پرده پوش هر رسوایی بخشای بر آن بنده که‌اندر همه عمر جز درگه تو هیچ ندارد جایی
S
با خلق به خُلق زندگانی می‌کن نیکی همه عمر تا توانی می‌کن کام همه را بر آر از دست و زبان و آنگه بنشین و کامرانی می‌کن
S
دنیا چو رباط و ما در او مهمانیم تا ظن نبری که ما در او می‌مانیم در هر دو جهان خدای می‌ماند و بس باقی همه کل من علیها فان‌ایم
S

حجم

۱۴۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۶۳

تعداد صفحه‌ها

۶۳ صفحه

حجم

۱۴۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۶۳

تعداد صفحه‌ها

۶۳ صفحه

قیمت:
رایگان