کتاب دانایی یا شانس، کدام یک راز پیداکردن همسر دلخواهتان است؟

«دانایی یا شانس، کدام یک راز پیداکردن همسر دلخواهتان است؟» کتابی به قلم آلن کوهن درباره همسرگزینی، عشق و روابط و چالش‌های بین همسران است. در بخشی از کتاب می‌خوانید: وقتی هال ده سال داشت، با کارولین همبازی بود. پدر کارولین در همسایگی هال زندگی می‌کرد و کارولین تعطیلات آخر هفته را با پدرش می‌گذراند. بدین‌ترتیب فرصتی بود برای ادامه‌ی دوستی آن‌ها با یکدیگر. آنان اغلب با هم بازی می‌کردند و بهشان خوش می‌گذشت. کارولین دختر بسیار نازنینی بود و هال او را دوست داشت. جمعه‌شب‌ها پیتزافروشی دوره‌گرد به محله‌ی آن‌ها می‌رفت و دخترها و پسرهای نوجوان برای خرید پیتزا صف می‌کشیدند و اوقات خوبی را با یکدیگر می‌گذراندند. یک شب وقتی کارولین و هال برای خرید پیتزا در صف ایستاده بودند، هال شروع به اذیت کردن کارولین کرد و به‌شوخی با توپ فوتبالش به او ضربه زد. کارولین که از این شوخی خوشش نیامده بود، مرتب به او می‌گفت: «کافی است.» اما هال گوش نمی‌داد و آن‌قدر به این کار ادامه داد تا همان‌جا کارولین او را ترک کرد و دوستی‌شان برای همیشه تمام شد. سال‌ها بعد، هال پس از مرور چندین و چند رابطه‌ی دردناک متوجه شد که رفتار آن شب او با کارولین واکنش دفاعی خودش بود. یعنی هال برای جلوگیری از دل‌شکستگی و تجربه‌ی درد جدایی، زودتر از این‌که طرف مقابلش او را ترک کند کاری می‌کرد که او را ترک کنند. بدین‌ترتیب او با تسلط بر رابطه عامل و سبب جدایی می‌شد؛ اما آنچه در حقیقت به دنبال آن بود، به‌مراتب دور از دسترس او قرار داشت. فهرست روش‌هایی که ما از طریق آن‌ها دل خود را می‌شکنیم، بسیار طولانی‌تر از آن است که تصورش را می‌کنید. یکی از آن‌ها فرار از ترک شدن است و ما این کار را با ترک کردن شریکمان انجام می‌دهیم. قبل از این‌که او ما را ترک کند، ما او را ترک می‌کنیم و اگر بخواهید فکرش را بکنید، بسیار احمقانه به‌نظر می‌رسد، زیرا سرانجام رابطه و دوستی از بین رفته و درواقع فرقی نمی‌کند که چه کسی آن را به پایان رسانده است.