
کتاب شیرین بیستون
معرفی کتاب شیرین بیستون
کتاب شیرین بیستون نوشتهی راحله عالم و توسط نشر سنجاق منتشر شده است. این اثر روایتی شخصی و احساسی از زندگی نویسنده است که با قلمی صمیمی و بیپرده، فراز و نشیبهای عشق، ازدواج، مادرشدن و مواجهه با فقدان را به تصویر کشیده است. داستان، نامهای عاشقانه و سرشار از خاطرات به فرزند نویسنده است؛ روایتی از امید، رنج، دلدادگی و ایستادگی در برابر تقدیر. راحله عالم با روایت جزئیات زندگی مشترک با همسرش فرهاد، لحظات خوشبختی، اضطراب، بیماری و سوگ را به گونهای بیان کرده که خواننده را به دل تجربههای عمیق انسانی میبرد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب شیرین بیستون
کتاب شیرین بیستون با قلم راحله عالم، روایتی از زندگی زنی جوان است که در اوج عشق و امید، با حادثهای تلخ روبهرو میشود. این کتاب در قالب خاطرات و گفتوگوهای درونی، داستان زندگی مشترک شیرین و فرهاد را بازگو میکند؛ از لحظههای آشنایی و دلدادگی تا روزهای سخت بیماری و فقدان. ساختار کتاب بر پایهی روایت اولشخص و بازگویی خاطرات شکل گرفته و با توصیفهای دقیق از جزئیات روزمره، احساسات و دغدغههای شخصیت اصلی را به تصویر میکشد. نویسنده با بازگشت به گذشته و مرور خاطرات، پیوند عمیق میان عشق، خانواده و ایمان را نشان داده است. در کنار روایت عاشقانه، دغدغههای مادرانه، امید به آینده و تلاش برای کنارآمدن با غم از محورهای اصلی کتاب بهشمار میآید. شیرین بیستون اثری است که با نگاهی انسانی و صادقانه، تجربهی زیستن با عشق و رنج را روایت کرده است.
خلاصه داستان شیرین بیستون
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! شیرین بیستون داستان زنی به نام شیرین است که زندگیاش با عشق به همسرش فرهاد معنا مییابد. روایت با روزهای عادی و عاشقانهی زندگی آغاز میشود؛ روزهایی که شیرین در انتظار بازگشت فرهاد از بیمارستان، با پازل سهبعدی و خاطرات مشترک سرگرم است. اما ناگهان حادثهای رخ میدهد: فرهاد با حالتی نگران و بیمار به خانه بازمیگردد و پس از لحظاتی کوتاه، شیرین شاهد فروپاشی دنیای خود میشود. فرهاد به کما میرود و شیرین، در حالی که هشتماهه باردار است، با شوک و ناباوری، شبهای طولانی و پراضطرابی را سپری میکند. خاطرات آشنایی، خواستگاری، روزهای عاشقانه و لحظات خوشبختی، در ذهن شیرین مرور میشود؛ خاطراتی که حالا با غم و نگرانی درآمیختهاند. در بیمارستان، شیرین با امید و دعا، کنار همسرش میماند و برای فرزند آیندهشان قصهی عشق خود را بازگو میکند. اما سرانجام، واقعیت تلخ فقدان فرهاد بر زندگی او سایه میاندازد. شیرین با تکیهبر عشق، یاد همسر و فرزندش، تلاش میکند معنای جدیدی برای زندگی بیابد و با رنج و دلتنگی، راهی تازه را آغاز کند.
چرا باید کتاب شیرین بیستون را بخوانیم؟
شیرین بیستون با روایت صادقانه و جزئینگر، تجربهی عشق، امید، سوگ و بازسازی را به تصویر کشیده است. این کتاب، نهتنها داستانی عاشقانه، بلکه سفری احساسی به دل رنجها و امیدهای انسانی است. نویسنده با بازگویی خاطرات و احساسات، به خواننده امکان میدهد تا با تجربههای عمیق انسانی همدلی کند و معنای عشق، فقدان و ایستادگی را از زاویهای تازه ببیند. پرداختن به جزئیات زندگی روزمره، روابط خانوادگی و دغدغههای مادرانه، کتاب را به اثری ملموس و تاثیرگذار تبدیل کرده است. خواندن این اثر میتواند الهامبخش کسانی باشد که با فقدان یا چالشهای بزرگ زندگی روبهرو شدهاند و به دنبال معنایی نو در دل رنجها هستند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به کسانی پیشنهاد میشود که دغدغهی عشق، خانواده، سوگ و بازسازی پس از فقدان را دارند. همچنین به علاقهمندان روایتهای شخصی و داستانهای احساسی درباره روابط انسانی و مادرانه توصیه میشود.
بخشی از کتاب شیرین بیستون
«یکشنبه صبح بود. مثل همیشه خداحافظی گرم و عاشقانهای کردیم و فرهاد به بیمارستان رفت. یک پازل سهبعدی برایم خریده بود، با طرح یک ویلای چوبی زیبا که شده بود سرگرمی لحظات تنهایی من، وقتی که فرهاد نبود. شبها که میآمد، با هم کاملش میکردیم و انگار خانهٔ رویاییمان را با آن میساختیم. ساعت هشت شب به من زنگ زد و گفت: «تو راه برگشتم. چیزی نمیخوای؟» گفتم: «نه عزیزم. خودت رو میخوام». پدر باغچه را آبپاشی میکرد. باغچهٔ بزرگ و زیبایی بود که درخت پرتقال آن را زیباتر میکرد. در شبهای بهار، عطر بهارنارنجِ باغچه دیوانهکننده بود. در زمستان، وقتی برف روی آن مینشست، پرتقالهای نارنجی گرد و بزرگ مثل حبابهای چراغ شیشهای خودنمایی میکرد. بوتهٔ محبوبهٔ شب که عطرش هوش از سر میبرد، حوض نقلی جلوی باغچه که فوارهٔ سنگیای در میان خود داشت و آب از نوک فواره بر روی هندوانهای میریخت که داشت قل میخورد، همهٔ اینها پر از حس خوب بود. مادرم در آشپزخانه بود و من بهرسم هر شب در این پنج سال، خودم را برای آمدن همسرم آماده میکردم. یکمرتبه، صدای در را شنیدم که باز شد و صدای فرهاد آمد که بعد از سلام، سراسیمه سراغ مرا گرفت.»
حجم
۸۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۶ صفحه
حجم
۸۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۶ صفحه