کتاب پنهان زیر باران (خاطرات سردار علی ناصری)

کتاب پنهان زیر باران، خاطرات سردار علی ناصری است که توسط سید قاسم یاحسینی نوشته شده، و انتشارات سوره مهر آن را به چاپ رسانده است. این کتاب حاصل ۷۰ ساعت گفت‌وگو و مصاحبه‌ی یاحسینی با سردار ناصری است. شما می‌توانید نسخه‌ی الکترونیکی این اثر را از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب پنهان زیر باران (خاطرات شهید علی ناصری)

کتاب پنهان زیر باران اثری ارزشمند است که به روایت زندگی یکی از چهره‌های تأثیرگذار جنگ می‌پردازد. این کتاب از کودکی تا بزرگ‌سالی سردار شهید علی ناصری را روایت می‌کند و از همه مهم‌تر به نقش قرارگاه سری نصر می‌پردازد، و خوانندگان را بیشتر و بهتر با تلاش‌های افراد این قرارگاه آشنا می‌کند.

کتاب پنهان زیر باران از این‌ جهت بسیار حائز اهمیت است که تجربه‌های اطلاعات عملیات در آن به‌خوبی بیان شده است و از اهمیت شناسایی مواضع دشمن سخن گفته است. شاید برای بسیاری از خوانندگان و علاقه‌مندان به خاطرات جنگ، این قسمت، چندان آشنا و ملموس نباشد و درباره‌ی آن اطلاعات زیادی نداشته باشند. بسیاری از ما با خطرات و حساسیت‌های کار این افراد آشنا نیستیم و نمی‌دانیم چه نقش بزرگی در جنگ داشته‌اند، اما با خواندن خاطرات سردار علی ناصری می‌توانیم گوشه‌ای از رشادت‌های این رزمندگان را درک کنیم و آن‌ها را بهتر بشناسیم.

کتاب از سیزده فصل تشکیل شده است که از ابتدای کودکی و زندگی علی ناصری در جنوب شروع می‌شود و فصل‌ به‌ فصل با نوجوانی و بزرگ‌سالی و حضور در جبهه ادامه می‌یابد.

خلاصه کتاب پنهان زیر باران

کتاب از خاطرات کودکی سردار علی ناصری شروع می‌شود. از طایفه‌ای بزرگ می‌خوانیم و داستان‌ها و ماجراهای پر پیچ‌وخم خانواده و پدری که سرآمد طایفه بود. کودکیِ سردار ناصری آرام و بی‌دردسر طی نشد. او از همان ابتدا طعم کوچ و سفرهای مختلف را چشید، جنگ بر سر اعتبار و آبرو را دید و حتی درد مریضی و یک سال عقب افتادن از درس را هم درک کرد. پس از تلاطم‌های بسیار، به نوجوانی رسید و برای تحصیل، راهی اهواز شد. این سال‌ها مصادف شد با پیروزی انقلاب و تغییرات بزرگی که پس از آن به وجود آمد. کم‌کم اوضاع کشور تغییر کرد و جنگ شروع شد. سردار ناصری جذب سپاه شد و پس از آن به جبهه‌ رفت، و پس از سال‌ها ایستادگی و جنگیدن مقابل دشمن، در سال ۱۳۶۴ به اسارت رژیم بعث درآمد و پنج سال در اسارت به سر برد.

این کتاب داستان زندگی مردی است که با نیزارهای جنوب انسی عمیق داشت. داستان یک قهرمان جنگ.

سردار شهید علی ناصری کیست؟

علی ناصری در دهم مردادماه سال ۱۳۳۹ در روستای بریچه، در ۳۵ کیلومتری غرب اهواز متولد شد. در سال ۱۳۵۹ دیپلم گرفت و با شروع جنگ، در ابتدا وارد بسیج شد و در اهواز به گشت‌زنی در کوچه‌ها و محله‌ها پرداخت. پس از آن به سپاه پیوست و در متن جنگ قرار گرفت. در ابتدا با سپاه سوسنگرد همکاری کرد و بعد از آن در کنار رزمندگانی ایستاد که در آزادی خرمشهر نقش داشتند و باعث عقب‌نشینی وسیع دشمن از خاک ایران شدند. بعد از آن به عمق هور رفت و به عملیات شناسایی ادامه داد. هور، جایی است که سردار ناصری جوان را به‌خوبی به یاد دارد. تمام سیصد مأموریتی را که انجام داد و اطلاعاتی را که برای عملیات مختلف آماده کرد در حافظه‌اش نگه داشته است.

در آذرماه ۱۳۶۴ و پس از عملیات شناسایی و مأموریتی سخت و نفس‌گیر اسیر و به کمپ اردوگاه رمادی برده شد.

اسارت جایی است که باید آماده‌ی هر اتفاقی باشی و مردان قوی خود را برای هر چیزی آماده می‌کنند. او را به آسایشگاه ۲ که مخصوص معلولان جنگی بود بردند. سردار ناصری پس از تحمل پنج سال اسارت بالاخره به میهن بازگشت و به جمع آزادگان پیوست.

سردار علی ناصری پس از جنگ و آزادی، سمت‌های مختلفی را عهده‌دار شد، از جمله مسئول اطلاعات عملیات لشکر هفت ولیعصر، جانشین مرکز اطلاعات عملیات قرارگاه کربلا، و فرماندهی تیپ ۱۶ امام حسن عسگری بود. وی سرانجام در سال ۱۳۸۵ بازنشسته شد.

چرا باید این کتاب را بخوانیم؟

کتاب پنهان زیر باران داستانی در دل خود دارد که می‌تواند روزگار جنگ و رشادت‌های رزمندگان را بیشتر و بهتر به ما نشان بدهد. روایتی که در این کتاب می‌خوانیم انگار تکه‌ای است از پازلی که چهره‌ی جنگ و مقاومت برای خاک کشور را بهتر و بیشتر نشان می‌دهد. پازلی که بعد از درست‌شدن و کنار هم قرار گرفتن تمام قطعاتش متوجه می‌شویم چه افراد و جوانانی در گوشه‌وکنار ایران زندگی می‌کنند و هرکدام برای خود یک قهرمان جنگی به‌حساب می‌آیند.

خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

کتاب پنهان زیر باران می‌تواند محبوب خوانندگانی باشد که به روایت‌های جنگ علاقه‌مندند. آن‌ها که خاطرات جبهه و دفاع مقدس را دنبال می‌کنند و هر بار با یکی از شخصیت‌های تأثیرگذار آشنا می‌شوند. همچنین خواندن این کتاب می‌تواند برای نوجوانان و جوانان نیز مفید باشد. آن‌ها که هیچ خاطره‌ای از جنگ تحمیلی ندارند و نمی‌دانند چطور و چگونه آن سال‌ها روزگار را سپری کردند. با خواندن این کتاب می‌توانند دید بهتری نسبت به سربازان و جوانانی پیدا کنند که در آن سال‌ها بدون امکانات جلوی دشمن ایستادند. جوان‌هایی که سن و سالی نداشتند، ولی پای‌ کار وطن ایستادند.

درباره‌ نویسنده کتاب

سید قاسم یاحسینی در سال ۱۳۴۴ در شیراز متولد شد. دوران کودکی خود را در شهرهای لار (از توابع استان فارس) و برازجان (از توابع استان بوشهر) گذراند. از سال ۱۳۵۷ تاکنون نیز در بوشهر زندگی می‌کند. یاحسینی از مورخان پرتلاش بوشهر است و می‌توان وی را یکی از پیشتازان مطالعات درباره‌ی تنگستان‌شناسی در ایران دانست. او در این زمینه چندین کتاب و مقاله‌های متعددی منتشر کرده است. کتاب‌های او درباره‌ی تاریخ بوشهر به زبان‌های انگلیسی و فرانسه نیز ترجمه شده است.

یاحسینی از سال ۱۳۷۰ تاکنون نزدیک به ۷۰ جلد کتاب در زمینه‌‌های بوشهرشناسی، تنگستان‌شناسی، خاطره‌نویسی، تاریخ شفاهی جنگ تحمیلی و تاریخ روشنفکری ایران منتشر کرده است. یاحسینی یکی از نویسندگانی است که برای ثبت خاطرات جنوب و شناساندن آن به مردم تلاش بسیاری کرده است.

جوایز و افتخارات این کتاب

کتاب پنهان زیر باران جزو برترین کتاب‌های دفاع مقدس در انتشارات سوره مهر به شمار می‌رود. همچنین این کتاب در یازدهمین دوره‌ی کتاب‌ سال دفاع مقدس، رتبه‌ی دوم را در گروه «خاطره دیگرنوشت» به خود اختصاص داده است.

بخشی از متن کتاب پنهان زیر باران

میدان مین وسیعی بود. با احتیاط در دل شب تاریک و با ذکر خدا صلوات بر اهل بیت علیهم‌السلام وارد آن شدیم. در میدان مین، انواع مین ضد نفر و ضد تانک کار گذاشته‌بودند. سیم‌های خاردار هم بود. تنها خدا ما را می‌دید و من حالت عرفانی خاصی پیدا کرده‌بودم. خدا را از رگ گردنم به خود نزدیکتر احساس می‌کردم. حس می‌کردم به ما سه نفر محبت خاصی دارد. مرگ همسایه دیوار به دیوارمان بود و کافی بود کوچکترین اشتباهی بکنیم تا در خانه‌اش پرتاب شویم. نفس در سینه‌ام حبس شده‌بود و صدای قلبم را می‌شنیدم؛ اما توکلم به خدا بود: کَس بی‌کَسان. مرگ در سمت چپ و اسارت در سمت راستمان بود و با چنین حالتی از میان انواع مین‌های خطرناک عبور کردیم. تخریب‌چی جلو بود و خیلی کند حرکت می‌کرد. رفتم کنارش و گفتم: ـ تو همیشه با بچه‌ها می‌آیی؟ ـ بله. ـ معلومه چرا وقت کم می‌آورید! این طور که آهسته سیخ می‌زنی، فردا ظهر هم نمی‌رسیم. عزیز من، این طوری تو میدان مین حرکت نمی‌کنند! دستش را گرفتم و گفتم: ـ الان نشانت می‌دهم چطوری تو میدان مین راه بروی. تو هم همین جا بمان یا برو عقب.