
کتاب عبور
معرفی کتاب عبور
کتاب الکترونیکی «عبور» نوشتهٔ فاطمه ارزانینژاد اثری است که نشر متخصصان آن را منتشر کرده است. این کتاب در دستهٔ آثار انگیزشی و خودیاری قرار میگیرد و با روایتی داستانی و تلفیقی از تجربههای شخصی نویسنده، به موضوعاتی چون رویا، قدرت درون، عبور از موانع و ارتباط با خداوند میپردازد. نویسنده تلاش کرده است با زبانی صمیمانه و مثالهایی ملموس، مخاطب را به تأمل دربارهٔ مسیر زندگی و تحقق اهدافش دعوت کند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب عبور
«عبور» اثری در قالب ناداستان و روایت داستانی است که در دو بخش اصلی تنظیم شده است. بخش نخست با داستانی نمادین آغاز میشود که در آن شخصیت اصلی با عبور از رودخانهای بزرگ، نمادی از عبور از ترسها و محدودیتهای زندگی را به تصویر میکشد. بخش دوم کتاب به موضوعاتی مانند رویا، قدرت درون، تأثیر ارتباط با خداوند و دیگران در رسیدن به اهداف و نگاهی متفاوت به قانون جذب و انرژیهای مثبت و منفی میپردازد. فاطمه ارزانینژاد در این کتاب، تجربیات شخصی و گفتوگوهایش با دیگران را با مخاطب به اشتراک گذاشته و تلاش کرده است تا مفاهیمی چون خودشناسی، ایمان، پذیرش چالشها و اهمیت پیگیری رویاها را بهگونهای ملموس و کاربردی بیان کند. ساختار کتاب ترکیبی از روایت داستانی، تحلیلهای فردی و ارائهٔ راهکارهای ذهنی برای عبور از موانع است. این اثر مناسب کسانی است که به دنبال الهامگرفتن از تجربههای واقعی و یافتن راهی برای تغییر نگرش و بهبود کیفیت زندگی خود هستند.
خلاصه داستان عبور
در «عبور»، نویسنده با روایت داستانی از کودکی به نام ستاره، مخاطب را به سفری درونی برای عبور از ترسها و محدودیتها دعوت میکند. داستان با تجربهٔ ستاره از رودخانهای آغاز میشود که عبور از آن برای اهالی روستا نماد عبور از موانع و رسیدن به رویاهاست. ستاره در کودکی تلاش میکند از رودخانه عبور کند اما به دلیل ترس و مخالفت دیگران بازمیگردد. سالها بعد، با الهام از شخصیتی به نام چارلی که پیشتر از رودخانه عبور کرده، دوباره تصمیم میگیرد شجاعت به خرج دهد و مسیرش را ادامه دهد. در این مسیر، ستاره با تردیدها، مخالفتها و ترسهای درونی روبهرو میشود اما با اتکا به ایمان و باور به رویاهایش، قدم به قدم پیش میرود. نویسنده از این روایت برای بیان مفاهیمی چون اهمیت رویاپردازی، قدرت درون، نقش حمایت دیگران و تأثیر ارتباط با خداوند بهره گرفته است. بخش دوم کتاب به تحلیل این مفاهیم میپردازد و راههایی برای شناسایی رویاها، تقویت خودباوری و عبور از موانع ذهنی و اجتماعی ارائه میدهد. نویسنده تأکید دارد که هر فرد باید مسیر منحصربهفرد خود را پیدا کند و با پذیرش چالشها و شکستها، به رشد و شکوفایی برسد. در نهایت، کتاب بر اهمیت شروع تغییرات هرچند کوچک، حفظ ارتباط با خداوند و پیگیری مستمر اهداف تأکید دارد.
چرا باید کتاب عبور را بخوانیم؟
این کتاب با ترکیب روایت داستانی و تجربههای واقعی، به دغدغههای مشترک انسانها دربارهٔ عبور از موانع، تحقق رویاها و یافتن معنا در زندگی میپردازد. «عبور» با مثالهای ملموس و تحلیلهای فردی، مخاطب را به تأمل دربارهٔ باورها، ترسها و تواناییهای درونی خود دعوت میکند. مطالعهٔ این اثر میتواند به خواننده کمک کند تا با نگاهی تازه به چالشهای زندگی بنگرد، نقش ایمان و خودشناسی را در مسیر رشد شخصی درک کند و انگیزهٔ لازم برای آغاز تغییرات مثبت را به دست آورد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای کسانی مناسب است که در مسیر تحقق رویاها و اهداف خود با تردید، ترس یا احساس ناتوانی روبهرو هستند. همچنین افرادی که به دنبال الهامگرفتن از تجربههای واقعی و یافتن راههایی برای عبور از موانع ذهنی و اجتماعیاند، میتوانند از مطالعهٔ این اثر بهرهمند شوند. «عبور» برای علاقهمندان به کتابهای انگیزشی و خودیاری و کسانی که به دنبال تقویت خودباوری و معنایابی در زندگی هستند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب عبور
«همین که پاهایم آب سرد رودخانه را احساس میکند، حال خوب و عجیبی را تجربه میکنم؛ ترکیبی از شادی و ترس؛ اما این بار فرق میکند؛ تصمیمم را گرفتهام. قرار است بدون لحظهای فکر و نگاه به عقب فقط به جلو بروم. قدمهایم را آرام و با احتیاط برمیدارم. نه از قورباغههایی که قرار است روی پایم بپرند، نه از خرچنگی که شاید انگشتم را گاز بگیرد، از هیچکدام نمیترسم. حتی اگر سنگهای تیز رودخانه پاهایم را زخمی کنند، به خودم قول دادهام که هر اتفاقی هم بیفتد، راهی را که شروع کردهام ادامه دهم. باید تا پیش از طلوع خورشید از رودخانه بگذرم. کفشهایم را همان ابتدا، زیر شنهای کنار رودخانه پنهان کردهام. چارلی راست میگفت: «بهتر است هیچکس نداند کی و چگونه میخواهی از رودخانه عبور کنی.» همینطور که جلو میروم، خاطرات چند سال پیش و تمام اتفاقاتی که افتاده بود، بهسرعت از جلوی چشمانم میگذرند. نخستین باری که میخواستم از رودخانه عبور کنم، خیلی کمسنوسال بودم؛ شاید هشتساله. حتی نمیدانستم چرا میخواهم از رودخانه عبور کنم. یک روز زمستانی، بدون هیچ فکری پاهایم را در آب سرد رودخانه گذاشتم. درست مثل کودکی که نمیداند چه میکند. اگر کسانی که در حال پیداکردن تکههای طلا در رودخانه نبودند و مرا از آب بیرون نمیکشیدند، معلوم نبود چه اتفاقی برای من میافتاد. بعد از آن روز سالها به رودخانه حتی نزدیک نمیشدم.»
حجم
۵۹۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۵۹۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه