
کتاب پیشانی نوشت ها
معرفی کتاب پیشانی نوشت ها
کتاب الکترونیکی «پیشانینوشتها» نوشتهٔ علیرضا جوانمرد را نشر ثالث منتشر کرده است. این اثر مجموعهای از روایتها، داستانها و تاملات است که با نگاهی چندلایه به زندگی، مرگ، بیماری، مهاجرت و تجربههای زیستهٔ انسان معاصر میپردازد. نویسنده با بهرهگیری از زبان روایی خاص خود، مرز میان داستان و ناداستان را درنوردیده و مخاطب را به سفری درونی و بیرونی دعوت میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب پیشانی نوشت ها
«پیشانینوشتها» اثری است که در قالب مجموعهای از روایتهای کوتاه و بلند، داستان و ناداستان، تجربههای متنوع انسانی را به تصویر میکشد. علیرضا جوانمرد در این کتاب با رویکردی تلفیقی، مرز میان واقعیت و خیال را کمرنگ کرده و با استفاده از عناصر زندگی روزمره، بیماری، مهاجرت، مرگ و خاطره، به بازنمایی دغدغههای انسان معاصر میپردازد. ساختار کتاب به گونهای است که هر بخش، روایتی مستقل اما مرتبط با دیگر بخشها ارائه میدهد و در عین حال، پیوندی درونی میان روایتها برقرار است. این اثر را میتوان در دستهٔ ناداستانهای ادبی و روایتهای تجربی قرار داد که با بهرهگیری از زبان و فرم روایی خاص، تجربههای زیستهٔ شخصیتها را به گونهای ملموس و چندوجهی بازتاب میدهد. «پیشانینوشتها» نهتنها به مسائل فردی و خانوادگی میپردازد، بلکه با پرداختن به موضوعاتی چون مهاجرت، بیماریهای مزمن، مرگ و مناسبات اجتماعی، تصویری از جامعهٔ امروز و انسان درگیر با فرازونشیبهای زندگی را ترسیم میکند.
خلاصه داستان پیشانی نوشت ها
در «پیشانینوشتها»، علیرضا جوانمرد با روایتهایی چندلایه و گاه درهمتنیده، به سراغ تجربههای زیستهٔ شخصیتهایی میرود که هر یک با نوعی بحران یا چالش بنیادین مواجهاند. روایتها از خواب و رؤیا و تعبیر آنها آغاز میشود و به تدریج به زندگی شخصیتهایی میرسد که با بیماری، مرگ، مهاجرت و خاطرات خانوادگی دستوپنجه نرم میکنند. در بخشهایی از کتاب، داستان زوجی روایت میشود که با بیماری و امید به معجزه، سفری را آغاز میکنند؛ در جایی دیگر، مهاجرت و زندگی در غربت و دغدغههای روزمرهٔ یک زوج پناهنده به تصویر کشیده میشود. روایتهایی از بیماریهای مزمن مانند دیابت و تأثیر آن بر زندگی فردی و خانوادگی، مرگ عزیزان، مناسبات میان نسلها و حتی تجربههای زیستهٔ مهاجران افغان در ایران و سرنوشت آنها، از دیگر بخشهای کتاب است. نویسنده با استفاده از جزئیات زندگی روزمره، گفتوگوهای صمیمانه و تاملات فلسفی، مرز میان داستان و واقعیت را محو میکند و مخاطب را به تماشای زندگی در لحظههای عادی و بحرانی دعوت میکند. دغدغهٔ اصلی کتاب، مواجهه با مرگ، معنای زندگی، امید، ناامیدی و پیوندهای انسانی است که در قالب روایتهایی گاه تلخ و گاه شیرین، اما همواره صادقانه، بازتاب یافتهاند.
چرا باید کتاب پیشانی نوشت ها را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی چندلایه و تلفیقی از داستان و ناداستان، تجربههایی را پیش روی مخاطب میگذارد که کمتر در آثار مشابه دیده میشود. «پیشانینوشتها» با پرداختن به موضوعاتی چون بیماری، مرگ، مهاجرت، پیری و مناسبات خانوادگی، فرصتی برای تامل در باب معنای زندگی و مواجهه با بحرانهای انسانی فراهم میکند. زبان اثر، با وجود پیچیدگیهای روایی، بهگونهای است که مخاطب را به درون جهان شخصیتها میبرد و امکان همدلی با آنها را ایجاد میکند. این کتاب برای کسانی که به روایتهای انسانی، تجربههای زیسته و تاملات فلسفی علاقه دارند، میتواند دریچهای تازه به جهان پیرامون و درون بگشاید.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به روایتهای تجربی، ناداستانهای ادبی، داستانهای کوتاه و تاملات فلسفی مناسب است. همچنین کسانی که دغدغههایی چون مهاجرت، بیماری، مرگ، پیری و مناسبات خانوادگی دارند یا به دنبال مواجههای صادقانه با واقعیتهای زندگی هستند، میتوانند از خواندن این اثر بهرهمند شوند.
بخشی از کتاب پیشانی نوشت ها
«پایان معجزهآسا قرارشان آخر شب بود. حبیبه که پس از سالها درمانْ مختصری بینایی به دست آورده بود، خانه را مثل دستهگل تمیز کرده بود. فلاسک سفری چای، میوهها در یخچال داخل کیسهٔ پارچهای، تنقلات در کابینت و قبلهنما آماده بود. حمام رفته بود و موهای بلندش را دو دست شسته بود. دیگر همهجای خانه را حفظ شده بود تا کورمالکورمال کارش را انجام دهد. بعد عینک تهاستکانیاش را شسته بود. به تاکسی زنگ زده و رفته بود. مدام کاسهٔ سرش را بین دو دستش گرفته بود و اندیشیده بود که حالا لختهٔ خون در کجای آن سر خوشسودا، که سابقاً پر بود از خوابها و رؤیاها، نشسته است و آیا به او تا فردا، حوالی ظهر، مهلت خواهد داد یا نه؟ پیش از اینکه راه بیفتد، عکس پسزمینهٔ رایانهٔ خود را عوض کرده بود: تصویر زنی تنها از پشت و نااستوار، ایستاده با موهای کوتاه در میان بیابانی خشک با لباسی نژند. احمد هم، که ماشین سمند خود را فروخته بود، توانسته بود یک جیپ دودَر قرمز صحرایی بخرد و همان روز تا ظهر کار تعویض پلاک و سندش را انجام دهد. یک بیل و بیلچه را روی باربند جیپ ببندد، لاستیکهای ماشین را نو کند و به دفتر کوچکش برود. بعضی دستنوشتههایش را دوباره خواند. شدت سرفههایش بیشتر شد. فکر کرد از گردوخاکی است که دفتر را پر کرده. همهٔ کاغذها را از گوشهوکنار دفتر جمع کرد. میز را به گوشهٔ اتاق هل داد. کمی ایستاد تا نفسش جا بیاید و سرفههایش کمتر شود. همهٔ دستنوشتهها را وسط اتاق گذاشت. دنبال کبریت یا فندکی گشت. از دفتر همسایه قرض گرفت. فندک را زد. همین که کمی دود از کاغذها بلند شد، سیستم آتشنشانی ساختمان به راه افتاد: آژیر و پاشیدن افشانک آتشنشانی آب و سرفههای مکرر احمد. احمد با پتویی، که بعضی شبها که در دفتر میخوابید آن را رویش میکشید، زود آتش کمجان ولی پردود را خاموش کرد. بعد در را باز کرد و به خانم همسایه گفت چیز مهمی نیست و فندک را پس داد. از همسایه یک کیسهٔ بزرگ زباله خواست و همسایه با کیسه و لیوانی آب برگشت.»
حجم
۹۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۱۹ صفحه
حجم
۹۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۱۹ صفحه