
کتاب عشق خبیث
معرفی کتاب عشق خبیث
کتاب الکترونیکی «عشق خبیث» نوشتهٔ مختار علینیا و با ویراستاری زهرا خدادادی، توسط نشر متخصصان منتشر شده است. این اثر در دستهٔ داستانهای فارسی معاصر قرار میگیرد و روایتگر فرازونشیبهای زندگی یک خانواده روستایی در بستر تحولات اجتماعی و فرهنگی است. داستان با نگاهی به روابط خانوادگی، عشق، فقر و سنتهای حاکم بر جامعهٔ روستایی، به بررسی تأثیر این عوامل بر سرنوشت شخصیتها میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب عشق خبیث
«عشق خبیث» اثری داستانی است که در قالب رمان، زندگی خانوادهای روستایی را در دل کوههای ایران روایت میکند. مختار علینیا در این کتاب، با تمرکز بر شخصیتهای اصلی چون اصلان، تاجبیبی و سولماز، به بازنمایی مناسبات قدرت، عشق و فقر در جامعهای سنتی پرداخته است. روایت کتاب از دوران اصلاحات ارضی تا سالهای پس از آن امتداد مییابد و تأثیر این تحولات بر زندگی مردم عادی را به تصویر میکشد. ساختار رمان بهگونهای است که با توصیفهای دقیق از طبیعت، خانهها و روابط خانوادگی، فضای ملموسی از روستا و شهر ارائه میدهد. داستان در چند بخش و فصل پیش میرود و هر بخش، زاویهای تازه از زندگی شخصیتها و چالشهای آنها را آشکار میکند. «عشق خبیث» با پرداختن به موضوعاتی چون ازدواج اجباری، تفاوت طبقاتی، نقش زنان و مردان در خانواده و جامعه، و تأثیر سنتها بر سرنوشت افراد، تصویری چندلایه از زندگی ایرانی در بستر زمان ارائه میدهد.
خلاصه داستان عشق خبیث
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «عشق خبیث» با توصیف روستایی کوهستانی آغاز میشود که اصلان، مردی از طبقهٔ رعیت، عاشق دختر خان روستا، تاجبیبی، میشود. با وجود تفاوت طبقاتی و مخالفتهای اولیه، سرانجام با وساطت پدر اصلان و به پاس سالها خدمت، این دو با هم ازدواج میکنند. زندگی مشترک آنها با عشق و امید آغاز میشود اما بهتدریج سایهٔ فقر، بیماری و ناکامی بر آنها میافتد. تولد چهار دختر پیاپی، انتظارات خانواده برای داشتن پسر و فشارهای اقتصادی، شادی را از خانهٔ اصلان و تاجبیبی میگیرد. پس از سالها، با تولد دو پسر، امیدی تازه در خانواده شکل میگیرد اما بیماری و ناتوانی اصلان، وضعیت را بحرانیتر میکند. تاجبیبی و دخترانش برای تأمین معاش به قالیبافی روی میآورند. در این میان، خان روستا که زمانی حامی خانواده بود، حالا با پیشنهاد ازدواج سولماز، دختر نوجوان اصلان، با مردی مسن و شهری، خانواده را در تنگنای انتخابی دشوار قرار میدهد. فشار فقر، سنتهای روستا و وعدههای خان، خانواده را به سمت پذیرش این ازدواج سوق میدهد. سولماز، در حالی که هنوز کودکی بیش نیست، به خانهٔ جدید و زندگیای ناشناخته فرستاده میشود. داستان با ورود سولماز به خانوادهٔ جدید و مواجهه با روابط پیچیده و قدرتطلبانهٔ مادرشوهر و همسرش، لایههای تازهای از سلطه، فقر فرهنگی و قربانیشدن زنان در ساختارهای سنتی را آشکار میکند. روایت، با تمرکز بر احساسات و دغدغههای شخصیتها، تصویری تلخ و واقعگرایانه از عشق، قدرت و قربانیکردن آرزوها در برابر سنت و فقر ارائه میدهد.
چرا باید کتاب عشق خبیث را بخوانیم؟
این کتاب با روایت داستانی چندلایه و شخصیتپردازی دقیق، به بررسی تأثیر سنتها، فقر و ساختارهای قدرت بر سرنوشت افراد، بهویژه زنان، میپردازد. «عشق خبیث» نهتنها تصویری از زندگی روستایی و شهری ایران را به نمایش میگذارد، بلکه با پرداختن به موضوعاتی چون ازدواج اجباری، تفاوت طبقاتی و نقش خانواده، مخاطب را به تأمل دربارهٔ ارزشها و پیامدهای انتخابهای فردی و جمعی وامیدارد. خواندن این اثر فرصتی برای درک عمیقتر از مناسبات اجتماعی و فرهنگی و چالشهای پیشروی زنان و مردان در جامعهٔ سنتی فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای اجتماعی، داستانهای واقعگرایانه و کسانی که دغدغهٔ مسائل زنان، فقر، سنت و تحولات اجتماعی را دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به دنبال شناخت بهتر ساختارهای قدرت و روابط خانوادگی در بستر جامعهٔ ایرانی هستند، «عشق خبیث» انتخابی قابل توجه است.
بخشی از کتاب عشق خبیث
«کوههای کبود سربهفلک کشیده که لبهٔ تیز آنها در میان انبوه ابرها و هوای مهآلود گم شده بودند. استوار مانده صبور و پرصلابت. دورتادور روستا را تا دوردستها در بر گرفته بودند. دامنهٔ سبز کوهها و درههای منتهی به آن بهلطف کرامت ابرهایی که گاهوبیگاه در این آسمان نیلگون، دلتنگ وصال گلها و شکوفهٔ درختان شده و میباریدند، چون مخملی سبز، سرتاسر این دشت بهشتگونه را پوشانده بودند. سبزهها و گلهای رنگارنگ، تصویری رؤیاگونه را در ذهن تداعی مینمود. اغلب فصول سال این کوهها پوشیده از برف بود و تا اوایل تابستان نیز این کلاه سفید زیبا بر سر کوهها ماندگار بود. چشمهها! چشمهها. این موهبت خدایی. همیشه جوشان بود و با آب سرد و گوارای خود، رگ خشکیدهٔ جویها را مهمان بخشندگی خود میکردند و آنها را سیراب مینمودند و آب، این روح مذاب، به جسم بیجان زمین میرسید و رستاخیز زمین را رقم میزد. راهی مالرو و خاکی، از جادهٔ شوسه که ماشینها گاهگاهی از آن رفتوآمد میکردند و مردم را به شهر میبردند، جدا شده بود. مردم آبادی مجبور بودند از جاده تا داخل روستا را با پای پیاده طی کنند و اگر باری با خود داشتند، این اسبان و قاطران بیچاره بودند که به یاری آنها میشتافتند و مشقت و محنت راه را بر آنان کم میکردند.»
حجم
۵۱۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۵۱۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه