
کتاب درنای سیبری
معرفی کتاب درنای سیبری
کتاب درنای سیبری نوشتهٔ «فاطمه نژادنیلی» اثری است که نشر سنجاق آن را بهصورت الکترونیک منتشر کرده است. این نمایشنامه که داستان آن درمورد خانوادهای در شمال ایران است، به موضوعات اجتماعی و محیطزیستی پرداخته و در بستری واقعگرایانه، کشمکشهای خانوادگی و تضادهای نسلی را به تصویر کشیده است. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب درنای سیبری اثر فاطمه نژادنیلی
کتاب «درنای سیبری» یک نمایشنامهٔ ایرانی است که در فضایی روستایی و نزدیک به دریا روایت میشود. داستان حول محور سه نسل از یک خانواده شکل گرفته و در کنار آن، دغدغههای محیطزیستی و بحرانهای اجتماعی معاصر نیز مطرح شده است. این نمایشنامه با بهرهگیری از دیالوگهای رئالیستی و صحنهپردازیهای ملموس، روابط میان اعضای خانواده، گذشتههای پنهان و تأثیر تصمیمات فردی بر سرنوشت جمعی را بررسی کرده است. فضای روستا و طبیعت شمال ایران بهعنوان پسزمینهای پررنگ در روایت حفظ شده است. نمایشنامهٔ «درنای سیبری» اثری است که به مسائل خانوادگی، هویت، مهاجرت و تخریب محیطزیست میپردازد و با انتخاب نمادهایی همچون پرندهٔ درنای سیبری، لایههای معنایی عمیقتری به روایت خود میبخشد. نام شخصیتهای این متن نمایشی عبارت است از «امید»، «نیما»، «اکبر»، «سعید»، «ناصر» و پدر. مکان نمایشنامه، شهری میان ساحل دریا و جنگلی در شمال ایران در نظر گرفته شده است. این نمایشناه شش صحنه دارد.
خلاصه کتاب درنای سیبری
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان نمایشنامه را فاش میکند!
نمایشنامه با صحنهای آرام و صدای امواج دریا آغاز میشود؛ «امید»، «نیما» و «پدر»، سه شخصیت اصلیْ درگیر تنشهای خانوادگی و اختلافات قدیم هستند. امید جوانی حساس و دغدغهمند نسبت به محیطزیست است و نیما، برادر ناتنی او بیشتر بهدنبال پیشرفت اقتصادی و معاملات زمینهای روستا است. پدر، مردی با گذشتهای پر از اشتباهات و روابط پنهان، میان دو پسر و خاطرات تلخ و شیرین زندگیاش گرفتار شده است. موضوع فروش زمینهای روستا به سرمایهگذاران و تهدید جنگلهای شمال، بهانهای برای بروز اختلافات جدید میان اعضای خانواده و اهالی روستا میشود. امید با «اکبر»، قهوهچی روستا دربارهٔ پیامدهای تخریب جنگل و مهاجرت اهالی گفتوگو میکند و در مقابل، نیما و پدر درگیر معاملات و فشارهای اقتصادی هستند. گذشتهٔ خانواده بهویژه ماجرای مادر نیما و خودکشی او، همچنان بر روابط اعضا سایه انداخته است. درنای سیبری، پرندهای کمیاب و در معرض انقراض، به نمادی از امید و تنهایی بدل میشود. امید هر سال با شوق به بازگشت این پرنده چشم میدوزد و آن را نشانهای از پایداری و رنج میداند. در نهایت، با بالاگرفتن بحران زمینها و ورود نیروهای امنیتی، خانواده با واقعیتهای تلخ و پیامدهای انتخابهای خود روبهرو میشود. این نمایشنامه بدون افشای کامل پایان، مخاطب را با پرسشهایی دربارهٔ بخشش، هویت و مسئولیت فردی و جمعی رها میکند.
چرا باید کتاب درنای سیبری را بخوانیم؟
نمایشنامهٔ «درنای سیبری» با پیونددادن مسائل خانوادگی و اجتماعی به دغدغههای محیطزیستی، روایتی چندلایه از زندگی معاصر در ایران ارائه میدهد. این نمایشنامه با شخصیتپردازی دقیق و دیالوگهای زنده، به بررسی تأثیر تصمیمات فردی بر سرنوشت جمعی و محیط پیرامون میپردازد. نمادپردازی پرندهٔ درنای سیبری، به اثر عمق و معنای ویژهای بخشیده و مخاطب را به تأمل دربارهٔ مهاجرت، انقراض، و پایداری وا میدارد؛ همچنین تضاد میان نسلها و چالشهای اخلاقی در بستر یک خانواده، فرصتی برای بازاندیشی دربارهٔ ارزشها و انتخابهای شخصی فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این نمایشنامه برای علاقهمندان به آثار اجتماعی، محیطزیستی و خانوادگی مناسب است. کسانی که دغدغهٔ مهاجرت، هویت، یا بحرانهای زیستمحیطی دارند یا بهدنبال روایتی واقعگرایانه از زندگی در روستاهای شمال ایران هستند، از خواندن این اثر بهره خواهند برد.
بخشی از کتاب درنای سیبری
«قهوه خانهٔ روستایی. اکبر قهوه چی به دیوار قهوه خانه تکیه داده، سیگار دود میکند و به نقطهای زل زده است. دو نفر محلی (سعید و ناصر) نیز روی صندلیها نشسته اند. سر و وضع نامرتب و زخمی دارند. سکوت حاکم است. اندکی میگذرد و صدای پرندهای از درون جنگل سکوت را میشکند.
اکبر: خب! پس اینجوریاس!
سعید: آره دیگه
اکبر: بیشتر اهالی بودن؟
سعید: بیشترشون
اکبر: شما چرا درگیر شدین؟ فرداروز اول میان سراغ شما! حالا دیگه همه فکر میکنن چه خبره! فکر میکنن به جایی وصلیم
ناصر: نیستیم؟
اکبر: نه که نیستیم
ناصر: پس واس چی داریم زور میزنیم
اکبر: واس بیکاری و بدبختی. میخوایم زندگیمون بچرخه. میخوایم زمین بفروشیم. خریدار داره
ناصر: کی میخواد بفروشه آخه؟ جز ما و چند نفر که خودمون نشستیم زیر پاشون کی میخواد آواره بشه آخه؟
اکبر: واسا ببینم! چه زری میزنی تو؟ دوتا فحش و یه لقد خوردی وا دادی؟
سعید: آخه اکبر قضیه داره بیخ پیدا میکنه. فقط چند تیکه زمین نیست بفروشیم بره. اصن نمیتونیم بفروشیم! این زمینها دیگه مال ما هم نیست
اکبر: پس واس کیه؟
ناصر: واس دولت، محیط زیست، جنگل داری، چه میدونم، همینها دیگه
اکبر: اگه من بفهمم کی قضیه رو شلوغش کرد! چراغ خاموش داشتیم پیش میرفتیم ها! کی آخه نشست زیر پای اینا رای شونو زد؟ کی داستان جنگل خواری و چی چی خواری رو انداخت تو دهن اینا آخه؟ دفعه قبل هم همینجور داشتن سروصدا میکردن جمعش کردیم. یه کسایی دارن سنگ میپرونن، اگه من بفهمم!
سعید: بابا اصلا مگه اینا از ما نیستن؟ مگه خیر سرمون هم ولایتی نیستیم؟ چرا ما نفهمیدیم اینا میخوان برن دم فرمانداری تجمع کنن؟ اکبر از تلویزیون هم اومده بودن.»
حجم
۲۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۵۲ صفحه
حجم
۲۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۵۲ صفحه