تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب پنهان پشت نخل پیر
معرفی کتاب پنهان پشت نخل پیر
معرفی کتاب پنهان پشت نخل پیر
کتاب الکترونیکی «پنهان پشت نخل پیر» مجموعهای از داستانهای کوتاه به قلم «دانیال عماری» است که با ویراستاری الهام فردویی و توسط نشر قهوه منتشر شده است. این اثر شانزدهمین جلد از مجموعه «برگزیدگان حیرت» است و داستانهایی از زندگی روزمره، مهاجرت، جنگ، عشق و نوجوانی را در بستر جامعه معاصر ایران روایت میکند. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب پنهان پشت نخل پیر
این مجموعه داستان در سال ۱۴۰۰ منتشر شده و بخشی از پروژهای با عنوان «برگزیدگان حیرت» است که به معرفی نویسندگان جوان و روایتهای تازه از زندگی ایرانی میپردازد. داستانهای «پنهان پشت نخل پیر» در بستر شهرهای جنوبی و مرکزی ایران و گاه مهاجرت به خارج از کشور شکل میگیرند. روایتها اغلب از زاویه دید جوانان و نوجوانان است و دغدغههایی چون مهاجرت، هویت، روابط خانوادگی، عشق، جنگ و روزمرگی را در دل خود جای دادهاند. فضای داستانها گاه به شدت واقعگرایانه و گاه با رگههایی از خیال و خاطره همراه است. نویسنده با انتخاب زبان و موقعیتهایی ملموس، تلاش میکند تجربههای زیسته نسل جدید را به تصویر بکشد و از خلال جزئیات زندگی روزمره، به لایههای عمیقتری از احساسات و بحرانهای فردی و جمعی بپردازد. این کتاب در کنار روایتهای شخصی، به بازتاب وضعیت اجتماعی و فرهنگی ایران امروز نیز توجه دارد و با نگاهی جزئینگر، لحظات کوچک و بزرگ زندگی را ثبت میکند.
خلاصه کتاب پنهان پشت نخل پیر
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستانهای «پنهان پشت نخل پیر» هرکدام روایتی مستقل دارند اما در فضایی مشترک از دغدغههای نسل جوان و تجربههای زیسته در ایران معاصر شکل میگیرند. برخی داستانها به مهاجرت و فرار از سربازی میپردازند؛ شخصیتهایی که در جستوجوی آیندهای بهتر، با واقعیتهای تلخ و شیرین مهاجرت روبهرو میشوند. در داستانهایی دیگر، نوجوانان و جوانان با بحرانهای خانوادگی، عشقهای پنهان، دوستیها و جداییها دستوپنجه نرم میکنند. روایتهایی از جنگ و تأثیر آن بر زندگی شخصیتها نیز در مجموعه دیده میشود؛ جایی که خاطره و واقعیت در هم میآمیزد و شخصیتها با گذشتهای سنگین و آیندهای نامعلوم روبهرو هستند. نویسنده با پرداختن به جزئیات زندگی روزمره، از خرید کالباس و خیارشور تا بازیهای ویدیویی و رفتوآمدهای شهری، تصویری زنده و ملموس از زیست معاصر ارائه میدهد. در برخی داستانها، لحن روایت به خاطرهنویسی نزدیک میشود و تجربههای شخصی را با روایت جمعی پیوند میزند. مجموعه با نگاهی انسانی و گاه تلخ، به امیدها، ترسها و آرزوهای شخصیتهایش میپردازد و لحظاتی از زندگی را ثبت میکند که در عین سادگی، حامل بار عاطفی و معنایی عمیقی هستند.
چرا باید کتاب پنهان پشت نخل پیر را خواند؟
این کتاب با روایتهایی کوتاه و متنوع، تجربههای زیسته نسل جوان ایران را در بستر جامعهای متغیر و پرچالش به تصویر میکشد. داستانها با پرداختن به موضوعاتی چون مهاجرت، جنگ، عشق، خانواده و روزمرگی، امکان همذاتپنداری و بازاندیشی درباره مسائل فردی و اجتماعی را فراهم میکنند. خواندن این مجموعه فرصتی است برای مواجهه با روایتهایی صادقانه و بیواسطه از زندگی امروز، با همه پیچیدگیها و تناقضهایش.
خواندن کتاب پنهان پشت نخل پیر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستان کوتاه معاصر فارسی، کسانی که دغدغه مهاجرت، هویت، روابط خانوادگی یا تجربههای زیسته نسل جدید را دارند و همچنین نوجوانان و جوانانی که به دنبال بازتاب واقعیتهای زندگی خود در ادبیات هستند، مناسب است.
بخشی از کتاب پنهان پشت نخل پیر
«تراکتهای سالن ماساژ که تمام شد. برگشتم سمت خانه. توی راه از سوپرمارکت کالباس و خیارشور خریدم تا برای شام با سس مایونز بخوریم. وقتی رسیدم. نوید با کسی پشت تلفن صحبت میکرد و خسته و بیحوصله روی مبل نشسته بود. انار جوس اف فد از صحبتشان سر رفته بود. با سرعت در راهروی خانه راه میرفت و پاشنههایش را روی زمین میکوبید. کنار نود ایستادم و شنیدم صدای پشت خط گفت: «حالش خوبه. اونجا پادوی املاکیها شده. شبها روی تخت به پیرمردی میخوابه. گهگاهی هم زنگ میزنه. میگه چند وقت دیگه یه کاری میکنه برم پیشش. اون شب هم میگفت میخوام یه خونه کرایه کنم.» بهسمت تراس رفتم و مطمئن شدم که مرد همسایه روبهرو در تراسش نیست. لباسها را از روی بند جمع کردم و روی تخت انداختم. نوید به بستنیهای روی میز اشاره کرد و نزدیک بود موبایلش از میان شانه و گوشش سر بخورد. به آشپزخانه رفتم و بستنیها را داخل فریزر گذاشتم. برنامه فردا روی میز بود. باید به مسئول تبلیغات کارخانهای خارج از شهر سر میزدیم. نانهای باگت بخزده را در مایکروویو گذاشتم و خمیرشان را خالی کردم. کالباسها را هم در ظرف گذاشتم و خیارشورها را ارب قاچ کردم. نوید دیوانه شده بود. به پیشانی خودش میکوبید و ادای فریادزدن درمیآورد. میخواست قطع کند. با اشاره به من گفت بستنیها را در یخچال بگذارم. خندهام گرفته بود و با اشاره بهش فهماندم این کار را کردهام. صدای زنانه داد زد: «نه! نه! خرج خودش رو درمیآره. قراره بره دانشگاه و مدرک بگیره. ماه کل ول پساندازش رو نداره. سر گفت. اونجا درس خوندن خیلی آسونه. سه هم که درست تموم شد خودشون برات کار درست میکنن. هفته پیش که زنگ زد گفت چند روز دیگه برات یه عکس از خونهای که میخوام کرایه کنم میفرستم.» نوید گفت: «در کلاسهای یوگای ما شرکت کنید.» و تلفن را قطع کرد.»
حجم
۶۳۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه
حجم
۶۳۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه