تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب کرنشا پاستیل های بنفش دوست داشت
معرفی کتاب کرنشا پاستیل های بنفش دوست داشت
معرفی کتاب کرنشا پاستیل های بنفش دوست داشت
کتاب الکترونیکی «کرنشا پاستیلهای بنفش دوست داشت» نوشتهٔ «کاترین اپلگیت» با ترجمهٔ سحر زاهدی و رامین زاهدی و نشر «در قلم»، داستانی برای نوجوانان است که به دغدغههای خانوادگی، دوستی و خیالپردازی میپردازد. این اثر با محوریت پسری به نام «جکسون» و دوست خیالیاش «کرنشا»، به موضوعاتی مانند فقر، خانواده و مواجهه با واقعیتهای تلخ زندگی میپردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب کرنشا پاستیل های بنفش دوست داشت
«کرنشا پاستیلهای بنفش دوست داشت» در دستهٔ رمانهای نوجوان قرار میگیرد و فضای آن حول محور خانوادهای است که با مشکلات مالی و بحرانهای زندگی دستوپنجه نرم میکنند. داستان در دورهای معاصر روایت میشود و از زبان پسری به نام «جکسون» بیان میشود که علاقهٔ زیادی به واقعیتها و علم دارد، اما در میانهٔ بحرانهای خانوادگی، دوست خیالی دوران کودکیاش، گربهای بزرگ و عجیب به نام «کرنشا»، دوباره وارد زندگیاش میشود. این کتاب با نگاهی واقعگرایانه و در عین حال خیالانگیز، به مسائلی مانند بیخانمانی، بیماری والدین، و تلاش برای حفظ امید و پیوندهای خانوادگی میپردازد. نویسنده با ترکیب عناصر واقعیت و خیال، تصویری ملموس از دنیای نوجوانی و چالشهای آن ارائه میدهد، بدون آنکه از تلخیها یا امیدهای زندگی غافل شود.
خلاصه کتاب کرنشا پاستیل های بنفش دوست داشت
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!داستان با معرفی «جکسون»، پسری که عاشق علم و واقعیت است، آغاز میشود. او خود را فردی منطقی میداند و علاقهای به خیالپردازی ندارد، اما شرایط سخت زندگی خانوادگیاش، از جمله بیماری پدر و مشکلات مالی، او را درگیر نگرانیهایی میکند که برای سنش سنگین است. در این میان، دوست خیالی دوران کودکیاش، «کرنشا»—گربهای بزرگ و سخنگو—دوباره ظاهر میشود. حضور کرنشا در زندگی جکسون، همزمان با تشدید مشکلات خانواده و احتمال بیخانمان شدن آنهاست. جکسون تلاش میکند با واقعیتهای تلخ کنار بیاید و نقش کرنشا در این میان، کمک به او برای بیان احساسات و روبهرو شدن با ترسها و نگرانیهایش است. داستان با روایت روزمرههای خانواده، بازیهای کودکانه، و گفتگوهای صمیمی میان اعضای خانواده و دوستان، پیش میرود و جکسون کمکم درمییابد که گاهی برای عبور از بحرانها، نیاز به پذیرش کمک و حتی پناه بردن به خیال و دوستیهای نامرئی دارد. پایان داستان باز است و بر رشد شخصیتی جکسون و پذیرش واقعیتهای زندگی تأکید دارد، بدون آنکه همه چیز را به سرانجامی قطعی برساند.
چرا باید کتاب کرنشا پاستیل های بنفش دوست داشت را خواند؟
این کتاب با روایتی صمیمی و ملموس، به دغدغههایی میپردازد که بسیاری از نوجوانان و حتی بزرگسالان با آن روبهرو هستند: ترس از آینده، مشکلات مالی، بیماری والدین و احساس تنهایی. حضور یک دوست خیالی در دل واقعیتهای تلخ، به خواننده نشان میدهد که خیال و واقعیت میتوانند در کنار هم به انسان کمک کنند تا با بحرانها روبهرو شود. «کرنشا پاستیلهای بنفش دوست داشت» فرصتی برای همدلی با نوجوانانی است که در سکوت، بار مشکلات خانواده را به دوش میکشند و به دنبال راهی برای بیان احساسات خود هستند.
خواندن کتاب کرنشا پاستیل های بنفش دوست داشت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانانی که با دغدغههای خانوادگی، اضطراب، یا احساس تنهایی دستوپنجه نرم میکنند، مناسب است. همچنین والدین و مربیانی که میخواهند دنیای ذهنی نوجوانان را بهتر درک کنند، میتوانند از مطالعهٔ این اثر بهره ببرند. علاقهمندان به داستانهایی با محوریت خانواده، دوستی و عبور از بحرانهای زندگی نیز مخاطبان اصلی این کتاب هستند.
بخشی از کتاب کرنشا پاستیل های بنفش دوست داشت
«من چند نکته مهم در مورد گربه موجسوار متوجه شدم؛ دومین نکته: بر روی تیشرتش نوشته بود: «گربهها سروره سگها خاک بر سر» شدن بود که البته زمانی که خوب به این مسئله فکر میکنید متوجه میشوید ترس از خیس شدن با موجسواری جور در نمیآید. چهارمین نکته: ظاهراً هیچ کس در ساحل او را نمیدید. او سوار یک موج بزرگ شده و به راحتی موجسواری میکرد؛ اما زمانی که نزدیک ساحل شد اشتباهاً چترش را باز کرد. وزش شدید باد او را به آسمان برد و از کنار مرغ دریایی رد کرد. به نظر میرسید مرغ دریایی هم متوجه او نشد. مانند بادکنگی از جنس خز بالای سر من رسید. به او نگاه کردم و او هم به من نگاه کرد و برایم دست تکان داد. کت سفید مشکی مدل پنگوئنی بر تن داشت. انگار میخواست با آن لباس رسمی به یک جای رویایی برود. به نظرم آشنا میآمد. زیر لب گفتم: «کرنشا» به اطراف نگاهی انداختم و از کنار بچههایی که قلعههای شنی میساختند، فریزبیبازها و کسانی که خرچنگها را دنبال میکردند عبور کردم؛ هیچکس به آن گربه پرنده چتربهدست نگاه نمیکرد. به نظرم برای اینکه متوجه شوم دیوانه نشدم شمردن تا ده کافی بود. صبحانه چیزی نخورده بودم. زمانی که چشمهایم را باز کردم نفس راحتی کشیدم. هیچ اثری از آن گربه در...»
حجم
۴۴۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۴۴۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه