
کتاب بدون عنوان
معرفی کتاب بدون عنوان
کتاب بدون عنوان نوشتهٔ مهرداد زاکری است. نشر روزگار این کتاب را منتشر کرده است. اثر حاضر که در دستهٔ ادبیات داستانی معاصر ایران قرار گرفته، یک رمان در باب نویسندهای است که زمانی مشهور بوده اما اکنون با مشکل عدم توانایی در نوشتن و جذب مخاطب روبهرو شده است. این رمان موضوعاتی مانند بحران خلاقیت، گذشته و تأثیر آن بر حال و جستوجوی هویت را بررسی کرده است. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب بدون عنوان اثر مهرداد زاکری
کتاب «بدون عنوان» که در سال ۱۴۰۳ منتشر شده، یک رمان معاصر و ایرانی و داستان «تام مورگان» است که در مواجهه با بحران خلاقیت و ازدستدادن محبوبیتش، برای یافتن الهام و بازگشت به عرصهٔ نویسندگی میکوشد. این نویسنده تصمیم میگیرد وارد یک تاریکی شود که از کودکی او را دنبال کرده است؛ پس به گذشتهٔ تاریک خود بازمیگردد و از آن برای خلق اثری قابل توجه الهام میگیرد. در این مسیر با چالشها و تجربیاتی روبهرو میشود که او را بهسمت شناخت عمیقتری از خود و گذشتهاش هدایت میکند. در نهایت، او با درک عمیقتری از ریشههای خود و با پذیرش گذشته تلاش میکند دوباره به دنیای نویسندگی بازگردد. فضای این اثر را تاریک و رازآلود توصیف کردهاند؛ همچنین آن را اثری نمادین، روانشناختی و پرکشش دانستهاند که پیچیدگیهای شخصیتی، زندگی پرتلاطم و گذشتهٔ مرموز شخصیت اصلی، یعنی مرد نویسنده را به تصویر میکشد. «مهرداد زاکری» در این رمان پرترهای دقیق از یک وضعیت روانی بیثبات ترسیم کرده؛ وضعیتی که در آن جامعه، روابط خانوادگی و جبر ژنتیکی، هر یک ضربهای به شخصیت اصلی وارد میکند و او را در برابر اتفاقاتی که کنترلی بر آنها ندارد، تنها میگذارد. این رمان میتواند شما را با پرسشی عمیق مواجه کند؛ اینکه آیا «تام مورگان» میتواند با بازنویسی زندگیاش، آن هم از طریق افشای رازهای تیرهٔ دوران کودکیاش آیندهای متفاوت برای خود رقم بزند؟
خلاصه داستان بدون عنوان
رمان «بدون عنوان» روایتی روانشناختی و پرتعلیق از زندگی «تام مورگان»، نویسندهای رو به افول را پیش روی شما قرار داده است. تام میکوشد با نگارش داستانی جدید، معنایی دوباره به زندگیاش ببخشد و با گذشتهٔ دردناکش کنار بیاید؛ گذشتهای که شامل خاطرات تلخ مراسم خاکسپاری مادر، تنشها با برادر همسرش و از همه مهمتر، حسرت روزهای شهرت و دریافت جایزهٔ پولیتزر است. تام و همسرش (آنا) به امید آغاز فصلی تازه به خانهای جدید در جادهای جنگلی نقلمکان میکنند. زیبایی طبیعت نمیتواند گذشتهٔ تلخشان را محو کند و سایهٔ اتفاقات ناگوار بر تکتک بخشهای خانه سنگینی میکند. آنا تلاش میکند تا برای تام منبع آرامش و معنا باشد؛ با مهربانی و صبرش در برابر عصبانیتهای گاه و بیگاه او. برای تام که هویتش با نویسندگی گره خورده و اکنون توانایی نوشتن را از دست داده، این تلاشها کافی نیست. او در غباری از بیهویتی و سرخوردگی فرو میرود و برای نجات خودش باید به اعماق روانش سفر کند، اما آیا این سفر بیحاصل نخواهد بود؟
چرا باید کتاب بدون عنوان را بخوانیم؟
رمان «بدون عنوان» شما را به عمق ذهن «تام مورگان»، نویسندهای درگیر بحران خلاقیت و گذشتهای تاریک میبرد و به پرسشهای بنیادین دربارهٔ هویت، تأثیر گذشته بر حال و جستوجوی معنا در مواجهه با چالشها میپردازد. این رمان نهتنها میتواند با فضای تاریک و رازآلودش شما را مجذوب کند، بلکه با ترسیم دقیق یک وضعیت روانی بیثبات و پرداختن به عوامل اجتماعی، خانوادگی و ژنتیکی مؤثر بر آن بینشی عمیق نسبت به پیچیدگیهای وجود انسان ارائه میدهد.
کتاب بدون عنوان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان درمورد یک نویسنده که میکوشد دوباره در حرفهاش موفق باشد، پیشنهاد میکنیم.
چه نسخههای دیگری از این کتاب در ایران منتشر شده است؟
رمان حاضر پیش از این توسط مؤسسهٔ آموزشی تألیفی ارشدان در سال ۱۳۹۹ منتشر شده است.
بخشی از کتاب بدون عنوان
«دو هفته بعد
طبق جی پی اسی که جلوی آنا بود، او تا چند دقیقهٔ دیگر به کلبه میرسید.
جک هیچوقت به محلی که قرار بود بعد از کلبه برود، نرفت. به همین خاطر کارفرمایش بعد از چند روز مجبور شد به کل خانوادهاش زنگ بزند و ببیند که کجاست. توی این دوهفته هم تام تماسی با آنا نگرفت. از طرفی هم پیامی که جک برای آنا فرستاده بود، زیادی صریح بود و این جزو عادتهای جک نبود. جک همیشه اول زنگ میزند و اگر طرف مقابلش جواب نداد، اون موقع پیام میدهد.
در این مدت هم، آنا با مدیر برنامههای تام تماس گرفت تا جویا شود که آیا تام با او در رابطه با داستان جدیدش طی این مدت تماسی گرفته است یا نه، که با رفتار عجیب جرج مواجه شد و او برایش توضیح داد که او دیگر با تام کار نمیکند. همهٔ اینها دلایل کافی برای آنا بود که خودش شخصاً برود و ببیند قضیه از چه قرار است.
آنا بعد از چند دقیقه به جلوی کلبه رسید و همانجا ایستاد. از ماشین پیاده شد، نگاهی به گاراژ کرد. یک شورولت قدیمی درونش بود، درست طبق گفتهٔ تام. بوی مشمئزکنندهای به مشامش میرسید، نمیدانست از چیست.
جلوی کلبه ایستاده بود و به آن مکعب مربعِ بزرگِ چوبی نگاه میکرد. اولین بار بود که پایش را اینجا میگذاشت و در همین نگاه اول از این کلبه بدش آمد. این کلبه بدنش را مور مور میکرد. از نظرش ظاهر خوبی نداشت. حداقل ظاهری نداشت که بتواد آنا را در نگاه اول جذب کند. وقتی برای تلف کردن اینکه این کلبهٔ مورد علاقهاش هست یا نه، نداشت. راه افتاد، رفت روی ایوان و جلوی در ایستاد. در زد، ولی کسی جواب نداد. دستگیره را چرخاند و در را باز کرد. وارد کلبه شد، در را بست و نگاهی به اطرف کرد.»
حجم
۲۵۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۱۸ صفحه
حجم
۲۵۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۱۸ صفحه