
کتاب ردپای آسمان
معرفی کتاب ردپای آسمان
کتاب «ردپای آسمان» نوشتۀ علی طرقی است و انتشارات شاپرک سرخ آن را منتشر کرده است. ردپای آسمان سفری است درون انسان؛ انسانی که میان زمین و آسمان، میان میلها و معانی، میان خواستههای مادی و اشتیاق معنوی در نوسان است.
درباره کتاب ردپای آسمان
کتاب ردپای آسمان رمانی واقعنما و تأملبرانگیز است که نویسندهاش در مقدمه با شفافیت تمام، نسبت خود را با واقعیت و تخیل مشخص کرده است. او با استفاده از فرم نامهنگاری، اثری خلق کرده که اگرچه ممکن است در نگاه نخست خاطرهگونه بهنظر برسد؛ اما بر پایۀ بازسازی، بازنویسی و ترکیب واقعیت و خیال استوار است. این رمان که با روایتی صمیمی و شخصی، از دل زندگی روزمره برمیخیزد، هدفی فراتر از ثبت تجربههای شخصی دارد؛ نوعی بازتابِ روح زمانه، دغدغههای درونی و کشمکش انسان با انتخابها، آرزوها و سنتها.
رمان ردپای آسمان با فضایی خانوادگی و گفتوگویی درونی آغاز میشود؛ مادری که به فرزندش هشدار میدهد این راهی که انتخاب کرده، آینده ندارد؛ آیندهای که از نگاه او در پول و جایگاه اجتماعی معنا پیدا میکند. این شروع، نهتنها ما را با جهان درونی شخصیت اصلی آشنا میکند؛ بلکه در همان خطوط اول، شکاف بین آرمان و واقعیت، بین زندگی درونی و انتظارات بیرونی را نشان میدهد. شخصیت اصلی، انسانی است در مسیر سلوک و روزهداری که در عین ریاضت، هنوز پیوندش با زندگی عادی و جزئیات آن قطع نشده است. فضای مدرسهای که راوی وارد آن میشود، با قدمتی ۴۰۰ ساله، نهتنها مکان رخدادهاست، بلکه میتوان آن را نمادی از سنت، تأمل، و پایداری دانست؛ جایی برای سلوک، برای تماشای خویشتن در قاب طاقهای بلند. در اینجا، گذشته، تاریخ و معنویت همنشیناند با زندگی روزمره و سختیهای معاصر.
خواندن کتاب ردپای آسمان را به چه کسانی پیشنهاد میکنم
خواندن این کتاب را به دوستداران رمانهای ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ردپای آسمان
«حرفهای مادرم در ذهنم رژه میروند: تو به این کار نمیخوری. این راه، سروزبان دیگری میخواد که تو نداری. فرض کن فردا خواستم برم خواستگاری بگم پسرم چهکاره است؟ مردم در این دوره پول را میبینند. بیا، بگیر این آینه را هم با خودت ببر مواظب باش نشکنه. دستمال را دورش گره بزن. اون یکی که شهید شد، این یکی هم که رفت تهرون. لااقل تو ما را تنها نذار. با خودم میگویم این هفته سر میزنم؛ ولی چلهام را چه کنم؟ من همچنان سعی دارم به صبر و سلوکم ادامه دهم. دو تا سیخ کباب برای ناهار از بازار میخرم کیسه نایلون مات است و داخلش پیدا نیست آن را لای انگشتان آویزان کرده و طوری حرکت میکنم که هر کس ببیند گمان کند کتاب است.»
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۷۷ صفحه
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۷۷ صفحه