کتاب از حیرت تا گرسنگی
معرفی کتاب از حیرت تا گرسنگی
کتاب الکترونیکی از حیرت تا گرسنگی نوشتۀ مجید خادم و رضا بهاری زاده است و انتشارات داستان خلاقانه سال آن را منتشر کرده است. کتاب از حیرت تا گرسنگی، شامل ۱۲ داستان کوتاه با موضوعات مختلف است.
درباره کتاب از حیرت تا گرسنگی
داستان کوتاه مثل دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی باز میشود و خواننده میتواند برای مدت کوتاهی از این دریچه به اتفاقهایی که رخ میدهند نگاه کند. داستان کوتاه شبیه یک تصویر است. یک عکس. لحظه کوتاهی از زندگی یک شخصیت یا خلق یک حادثه.
ادگار الن پو، اولین داستان کوتاهنویس در تاریخ داستاننویسی، میگوید: "داستان کوتاه روایتی است که بتوان آن را در یک نشست (بین نیم ساعت تا دو ساعت) خواند. همه جزئیات آن باید پیرامون یک موضوع باشد و یک اثر را القا کند. یک اثرِ واحد را."
داستانهای کوتاه یا در نشریهها و مجلات چاپ میشوند و یا بهصورت مجموعهای از چند داستان در یک کتاب منتشر میشوند. داستانهایی که در یک کتاب کنار هم قرار گرفتهاند میتوانند از یک نویسنده باشند یا از نویسندههای مختلف. اگر به دنبال خواندن داستانهای جذاب و بهیادماندنی هستید؛ اما حوصله یا وقت کافی برای یک رمان کامل را ندارید، مجموعه داستانهای کوتاه، بهترین راهحل برای شما هستند؛ داستانهایی که لذت مطالعه را در زمانی بسیار کوتاه به مخاطبین میچشانند. داستان کوتاه مشغلههای زندگی را دور میزند و به مخاطب این فرصت را میدهد که از ادبیات و جهانِ تخیل و خلاقیت دور نماند. کتاب از حیرت تا گرسنگی، شامل مجموعهای از داستانهای زیبا و جذاب دربارۀ موقعیتهای روزمره است که انسانها در طول روز با آنها درگیر میشوند و هر یک تجربه زیستۀ مخصوص خودشان را از آن کسب میکنند.
خواندن کتاب از حیرت تا گرسنگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای کوتاه فارسی مناسب است.
بخشی از کتاب از حیرت تا گرسنگی
«تا دارو را از داروخانه خریدم مثل اینکه سیانور خریده باشم، یا متادون، سریع گذاشتمش توی کیفم و بدون اینکه چشمم را به صورت داروخانهچی و مشتریهای همیشه بیمارش بیندازم، بدون آنکه پشت سرم را نگاه کنم در شیشهای را هل دادم و از آنجا دور شدم. البته فقط چندبار نگاه کردم و هر بار کاملن مواظب بودم که حرکت مشکوکی نکنم. البته فقط... مثلن سرم را زیاد پایین نینداخته بودم یا گردنم را زیاد توی بدنم فرو نمی کردم یا اینکه دستم را روی کیفم نمی گذاشتم. روی کیفم؟ نه نه این یک کار را اصلن نکردم. کاملن معمولی بودم. شاید زیادی معمولی بودم. حداقل خیلی معمولیتر از بقیه که از کنار مرد میشدند یا از کنارشان رد می شدم. همهشان به مشکوکترین شکل ممکن از دور می آمدند... و نزدیک می شدند... و بعد رد می شدند... و دور می شدند. یکیشان چیزی را تف کرد روی پیاده رو. از من که رد شد، تا نگاهم را از آدامس جویده شده برداشتم، آن طرف خیابان یکی نگاهش را از من برداشت و دود سیگارش را بیرون داد...»
حجم
۹۰۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۹۰۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه