کتاب آپاچی ها
معرفی کتاب آپاچی ها
کتاب آپاچی ها نوشتهٔ ایمان چگونیان است. انتشارات متخصصان این کتاب را منتشر کرده است.
درباره انتشارات متخصصان
انتشارات متخصصان با توجه به تخصص چندین ساله در صنعت چاپ و نشر کتاب و داشتن شناخت کامل و جامع از بازار، اقدام به چاپ بالغ بر ۵۰۰۰۰۰ جلد کتاب در رشتههای ادبی شامل شعر و داستان و رمان، روانشناسی، جامعهشناسی و رشتههای مهندسی کرده است. آغاز کار انتشارات متخصصان به سال های ۸۵-۸۶ برمیگردد و در طول این سالها به واسطهٔ تجربه و شناخت پذیرای چاپ کتاب بیش از ۲۰۰۰ نویسنده بوده است.
خواندن کتاب آپاچی ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آپاچی ها
«قاسمی، مدیرِ در شُرُفِ بازنشستگیِ مدرسه، فقط به خاطرِ رضای خدا و دعای خیرِ مردم و باقیاتالصالحات و بدون چشمداشت به پشیزی مالِ دنیا، با کدِ یمین و عرقِ جبین، طبقِ روایاتِ متواتر، کاملترین آزمایشگاهِ استان را در دبیرستانِ ما احداث کرد و بعد از سلسله سخنرانیهای ایدئولوژیک و فلسفی و تبلیغات و تحکیمات و تعقیبات، از این مایهی فخرِ دنیا و آخرت و میوهی عُمرش رونمایی نمود و آپاچیهای رشتهی ریاضی به عنوانِ جلودارِ کاروان زُوار، تحتِ تدابیرِ شدیدِ امنیتی به زیارتش مُشرف شدند و برای این دُردانهی آقای مدیر، افسانهها ساختند! نوبتِ کلاسِ ما که شد، مدرسه لرزید! در مدرسهی آپاچیها، با آن جهانبینیِ بیمانند و نحوهی ادارهی ملوکالطوائفیش، ما رهبرانِ کاریزماتیک و پدرانِ معنویِ مدرسه بودیم و قبایل دیگر از ما حساب میبردند! این موهبت، نصیبِ ما شده بود که با همکلاسیهای خانواده زندانی و خلاف سنگین دَمخور باشیم! کریمی، دبیرِ کوتاه قد و لاغر اندامِ شیمی، وسطِ کلاس رفت، به میزِ فلزیِ زهوار در رفتهاش تکیه داد، با حرکتی کُند و با نوکِ انگشتِ اشاره، عینکِ ته استکانیش را روی دماغِ عقابیش تنظیم کرد و ریشهای سفید و پُرپشتِ بُزیش را مُشت کرد و با صدای «تودماغی» و تکیه کلامهای همیشگیش و شمرده شمرده گفت:« عژیژم ژانم! انتژار دارم امروژ خیلی با حیا باشین و آبروی رشتهی تَژرُبی رو بخرین... . خیلی خشگل و مشتی توی یه خط، شَمتِ آزمایشگاه میرین، مرتب دورِ میژِ آژِمایشگاه میشینین و مثه خُمارا کاری نمیکنین که بِگَن رشتهی تَژرُبی یه مُشت دانشآموژِ شیرهایِ هَپَروت مَپَروتن... . عژیژم ژانم! میخام اژ فردا همه ژا حرفِ شِوُمِ تَژرُبی باشه... . آقا قاشمی، شُحبت میکنه و میگه که این آژمایشگاه اژ نَژَرِ امکانات چه ژایگاهی توی اُشتان داره... . حالا بیرونِ کِلاش شَف میبندین و شاکت و خیلی با شوعور و مؤدب و نَژیف، شَمتِ آژمایشگاه میرین.» انگار بعدِ هر جمله، چُرت میزد، دائمالچُرت و عشقی بود و رفیقِ گرمابه و گلستانش، لیوانِ چایی جادار و مَشتی بود که قبلِ کلاس تا سَر پُر میکرد و سرِ کلاس با شیرهی تریاک به بدن میزد و چون لوتیمسلک و باصفا بود به ما هم تعارف میکرد! موهای ژولیده و یکدست سفید و صورتِ لاغرِ کشیده و چشمهای ریز و دماغِ بزرگی داشت، اسمش را «کریم شیرهای» گذاشته بودیم! مشتریِ خودمان بود، شیرهاش را تأمین میکردیم!!! "»
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۶۲ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۶۲ صفحه