کتاب یک روز لعنتی
معرفی کتاب یک روز لعنتی
کتاب یک روز لعنتی نوشتهٔ مهدی حسامی است. انتشارات متخصصان این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب یک روز لعنتی
کتاب یک روز لعنتی یک داستان ایرانی با درونمایهٔ ماوراءالطبیعه و هیجان و ترس و رویاپردازی و فضایهای فانتزی است. این کتاب اولین تجربهٔ نویسندگی مهدی حسامی است.
درباره انتشارات متخصصان
انتشارات متخصصان با توجه به تخصص چندین ساله در صنعت چاپ و نشر کتاب و داشتن شناخت کامل و جامع از بازار، اقدام به چاپ بالغ بر ۵۰۰۰۰۰ جلد کتاب در رشتههای ادبی شامل شعر و داستان و رمان، روانشناسی، جامعهشناسی و رشتههای مهندسی کرده است. آغاز کار انتشارات متخصصان به سال های ۸۵-۸۶ برمیگردد و در طول این سالها به واسطهٔ تجربه و شناخت پذیرای چاپ کتاب بیش از ۲۰۰۰ نویسنده بوده است.
خواندن کتاب یک روز لعنتی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب یک روز لعنتی
«این اولین جمله ایه که هرروز بعد از بیدار شدن با صدای لعنتی زنگ گوشیم با خودم تکرار میکنم. مثل هرروز صبح قبل از اینکه از تختم خارج بشم صدای یک پرنده آوازخون و موتور سوار عوضی که هرروز همین موقع با صدای اگزوز موتور آشغالش از جلوی در خونه رد میشه رو از تو کوچه میشنوم. آخ که چقدر از موتوری ها بدم میاد.دوست داشتم اگه میشد از بالای پنجره اتاقم کلی میخ میریختم توکوچه تا موقعی که رد میشه لاستیک هاش بترکه و زمین بخوره. چه حالی میکردم از دیدن این لحظه.البته از حق نگذریم واسه بیدار شدن به موقع به درد میخوره. چون هرروز صبح برای به موقع بیدار شدن مشکل دارم و چند بار صدای هشدار گوشیمو قطع میکنم. بعد از چند دقیقه فکرکردن به این چیزا وکلی ناسزا گفتن به خودمو زمینو زمان از تو رختخواب میام بیرون و داروی ضد کچلیمو به سرم میزنم. این بهترین ارثیه ایه که از بابام بهم رسیده. بعد میرم دستشویی، بعد آب میخورم، بعد لباس میپوشم. این یعنی یک زندگی روتین تکراری.بارها فکر میکنم شاید رباتی ام که اعضای بدنم خودشون برنامه ریزی شدن هرروز صبح این کارهای تکراری رو انجام بدن. البته غیر از روزهای تعطیل که ریست فکتوری میشم. هرروز صبح وقتی از خونه میرم بیرون با خودم میگم ای ول، شاید امروز یک اتفاق جدید واسم بیفته ولی تا در رو باز میکنم ...ای لعنتی! حتی گربه ای که تو کوچمون هرروز صبح همون ساعت از کنارم رد میشه یک نگاه بهم میندازه تا یادم بیفته کور خوندی... اما امروز که اومدم بیرون انگار همه چی فرق داشت، حتی نگاه گربه. یک حسی تو وجودم میگفت امروز با بقیه روزهای لعنتی دیگه زندگیت فرق داره.....!»
حجم
۱۳٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۸۶ صفحه
حجم
۱۳٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۸۶ صفحه