کتاب پدر پول دار، پدر بی پول

کتاب «پدر پول دار، پدر بی پول» نوشتۀ رابرت تی کیوساکی و ترجمۀ نفیسه توکلی است و انتشارات ادبیات معاصر آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب پدر پول دار، پدر بی پول

پدر پول‌دار، پدر بی‌پول یکی از معروف‌ترین کتاب‌های خودآموز مالی است که به زبان ساده به مسائل مربوط به مدیریت مالی، سرمایه‌گذاری و نگرش‌های متفاوت نسبت به پول می‌پردازد. این کتاب داستان دو پدر را روایت می‌کند: پدر بی‌پول که تحصیلات عالی دارد و در یک شغل ثابت کار می‌کند، و پدر پول‌دار که کارآفرینی موفق است و دیدگاهی کاملاً متفاوت نسبت به پول و سرمایه دارد. کیوساکی از طریق داستان این دو پدر، تفاوت‌های کلیدی در نحوۀ تفکر و مدیریت مالی افراد ثروتمند و طبقه متوسط را توضیح می‌دهد. پدر بی‌پول معتقد است که تحصیلات رسمی و یافتن یک شغل با درآمد ثابت بهترین راه برای موفقیت مالی است، درحالی‌که پدر پول‌دار بر اهمیت سرمایه‌گذاری، ایجاد دارایی‌ها و کسب دانش مالی برای رسیدن به استقلال اقتصادی تأکید دارد.

یکی از پیام‌های اصلی کتاب پدر پول‌دار، پدر بی‌پول این است که برای ثروتمند شدن، داشتن سواد مالی و توانایی مدیریت پول بسیار مهم‌تر از تحصیلات دانشگاهی است. رابرت تی کیوساکی به خوانندگان نشان می‌دهد که تفاوت بین دارایی‌ها و بدهی‌ها را درک کنند و به‌جای کارکردن برای پول، یاد بگیرند که چگونه پول برایشان کار کند. این کتاب بر اهمیت کارآفرینی، سرمایه‌گذاری در املاک و مستغلات، بازار بورس و کسب درآمد از راه‌های غیرفعال تأکید دارد. همچنین، کیوساکی به نقد سیستم آموزشی سنتی می‌پردازد که دانش مالی را به دانش‌آموزان آموزش نمی‌دهد.

خواندن کتاب پدر پول دار، پدر بی پول را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به کسانی که به دنبال تغییر نگرش نسبت به پول هستند و علاقه‌مندان به حوزۀ مدیریت و کسب‌و‌کار پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب پدر پول دار، پدر بی پول

«من دو پدر داشتم، یك پدر پول‌دار و یک پدر بی‌پول. یکی از آنها تحصیلات عالی داشت و باهوش بود و مدرک دکترا داشت و دورهٔ کارشناسی را در کمتر از چهار سال به پایان رسانده بود. سپس برای ادامهٔ تحصیلات عالی‌اش با کمک‌هزینهٔ تحصیلی تمام‌وکمال به دانشگاه استنفورد، دانشگاه شیکاگو و دانشگاه نورث وِستِرن رفته بود. پدر دیگرم هیچ‌وقت کلاس هشتم را هم تمام نکرده بود. هر دوی آنها در مشاغل خود موفق بوده و در تمام عمر سخت تلاش کرده بودند. هر دو درآمد قابل‌توجهی داشتند. بااین‌حال یکی از آنها همیشه از لحاظ مالی در حال تقلاکردن بود. دیگری می‌توانست به یکی از ثروتمندترین مردان هاوایی تبدیل شود. یکی از آنها در حالی درگذشت که ده‌ها میلیون دلار برای خانواده، خیریه‌ها و کلیسای خود به جا گذاشته بود. دیگری صورت‌حساب‌هایی به ارث گذاشته بود که باید پرداخت می‌شدند. هر دوی آنها مردانی قوی، باجذبه و بانفوذ بودند. هر دو توصیه‌هایی برای من داشتند؛ اما توصیه‌هایشان یکی نبود.»