کتاب تنهایی زیبا
معرفی کتاب تنهایی زیبا
کتاب تنهایی زیبا نوشتهٔ فهیمه عبدلی و ویراستهٔ فرزانه قلعه قوند است. انتشارات پیام آزادگان این ناداستان را در قالب خاطرات روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب تنهایی زیبا
کتاب تنهایی زیبا دربردارندهٔ ناداستانی در قالب خاطرات است. این اثر خاطرات «زیبا توان»، همسر آزاده «علی گوهر ممیز» را در هشت فصل در بر گرفته است. در این اثر با ازدواج آسان، سادگی و دوری از تجمل، صبر و انتظار، تربیت فرزند و سبک زندگی صحیح روبهرو هستید. فهیمه عبدلی عهدهدار مصاحبه و تدوین این کتاب بوده است.
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به ۲ گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرند، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص، یا ارائهٔ اطلاعات و به دلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم عامهٔ مردم است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب، یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ «مبتنی بر واقعیت» از هدفهای دیگر ناداستاننویسی هستند. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتوانند شامل اینها باشند: جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها، نقدهای ادبی.
خواندن کتاب تنهایی زیبا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستان معاصر ایران و قالب خاطرات پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تنهایی زیبا
«ننه روزها سر ساعتی مشخص به رادیو گوش میکرد. از یکی از همسایهها شنیده بود که اسامی یا مصاحبه اسرا را در رادیو بغداد (بخش فارسی) میخواندند و اسم علی گوهرممیز را هم گفتهاند. گفت گاهی هم خود اسرا مصاحبه میکنند. ننه به امید اینکه اسم یا صدایی از علی بشنود مینشست پای رادیو و تا ساعتها گوش میداد به من هم میگفت: «بیا زیبا، بیا گوش کن!»
- ننه اینا دروغ میگن، وقتت رو با این حرفا تلف نکن.
***
عصر تابستان سال ۱۳۶۵ بود. من و ننه توی حیاط کنار درخت زردآلو نشسته بودیم و چایی میخوردیم. رقیه همراه شوهرش آمدند به دیدنمان. کریمآقا حرف از آوردن علیآقا از عراق را پیش کشید و گفت که بهطریقی میتواند با پول علی را از عراق بیاورد ایران. گفت: «ننه خانه را بفروش و پولش را بده تا بتوانیم علی را از عراق بیاوریم.»
ننه، که تنها آرزویش آمدن علی بود، باورش شده بود و ازخداخواسته با فروش خانه موافقت کرد. بااینحال گفت: «بگذار با بیوکآقا و حسین و محمد هم مشورت کنم.»
من اصلاً به این کار راضی نبودم. گفتم: «ننهجان، فقط علی ما دست عراقیا اسیر نیست، خیلیا اسیرن. فکر اونایی رو بکن که پولی برای آزادکردن اسیرشون ندارند. از کجا مطمئنی که پول رو بدی، اونا علی رو آزاد کنند. این حرفا رو باور نکن.»
ولی ننه تصمیم خودش را گرفته بود و اصرار به فروختن خانه داشت. فردای آن روز بچهها را خبر کردم که بیایند ننه را راضی کنند تا از فروختن خانه منصرف شود. بیوکآقا آمد و به ننه فهماند که میخواهند از این طریق خانه را از چنگت در بیاورند، اما مرغ ننه فقط یک پا داشت و سفت و سخت میگفت: «خونه رو میفروشم و پسرم رو آزاد میکنم. اومدن علی تنها خواستۀ منه.»
حسین گفت: «ننهجان همۀ ما دلتنگ علی هستیم و دوست داریم زودتر برگرده، ولی این راهش نیست. علی راضی نیست شما حق بچهها و وراث رو از فروش خونه برای آزادیش بدی.»
محمد گفت: «این راه درست نیست. هروقت جنگ تمام بشه خودشون اسرا رو آزاد میکنند. نگران نباش!»»
حجم
۲۶۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
حجم
۲۶۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه