دانلود و خرید کتاب پسری که خواب اژدها می دید اندی شپرد ترجمه لیلا حسین رشیدی
تصویر جلد کتاب پسری که خواب اژدها می دید

کتاب پسری که خواب اژدها می دید

معرفی کتاب پسری که خواب اژدها می دید

کتاب پسری که خواب اژدها می دید نوشتهٔ اندی شپرد و ترجمهٔ لیلا حسین رشیدی است. کتاب چ این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این داستان برای کودکان نوشته شده و از مجموعهٔ «داستان‌های ردپا» از این نشر است.

درباره کتاب پسری که خواب اژدها می دید

کتاب پسری که خواب اژدها می دید که با تصویرسازی‌های «سارا اوگیلوی» و در سال ۱۴۰۲ منتشر شده، داستان پسری ۱۱ساله به نام «توماس» را روایت می‌کند که در خانهٔ پدربزرگش و آن هم روی درخت، اژدها پرورش می‌دهد. توماس سعی می‌کند این راز را در دلش نگه دارد و آن را برای کسی فاش نکند؛ تا اینکه سروکله‌ٔ اژدهایی به نام «ویژویژک» پیدا می‌شود و همه‌چیز را به هم می‌ریزد. در کتاب «پسری که خواب اژدها می‌دید» که چهارمین جلد از مجموعه‌ٔ «پسری که اژدها پرورش می‌داد» است، داستان توماس و اژدهاهایش را می‌خوانید. «پسری که اژدها پرورش می‌داد»، «پسری که با اژدها زندگی می‌کرد»، «پسری که با اژدها پرواز می‌کرد» و پسری که خواب اژدها می‌دید عنوان کتاب‌های این مجموعه هستند.

خواندن کتاب پسری که خواب اژدها می دید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به کودکان گروه سنی «ب» و «ج» و همهٔ کودکانی که به خواندن داستان‌های ماجراجویانه علاقه دارند، پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب پسری که خواب اژدها می دید

«بدون شک آئورا دربارهٔ عشقش به اژدهاها اغراق نکرده بود؛ به روتختی اژدهایی‌اش و کتاب‌هایی که روی زمین پخش‌وپلا بود خیره شدم، همین‌طور به چراغ کاغذی اژدهایی که بالای سرمان در پرواز بود و پوسترهایی که بین آویزهای دیواری بود. چندتا از نقاشی‌های خودش هم به دیوار بود که با دقت بهشان نگاه کردم. در بیش‌تر نقاشی یک اژدها را کشیده؛ یک اژدهای صورتی با بال‌هایی مثل سنجاقک که شعلهٔ رنگین‌کمانی بیرون می‌داد. آئورا که دید دارم به چه نگاه می‌کنم، سریع دستش را جلو آورد و نقاشی را کند و نزدیک بود دیواری را هم که نقاشی به آن وصل بود از جا دربیاورد.

گفت: «اون‌ها رو نگاه نکن. مال قبل از وقتی‌ان که تو رو ببینم و متوجه بشم اژدهاها فقط توی خیالاتم نیستن. الآن به لطف تو می‌دونم که اژدهاها چهارتا بال ندارن.»

من که نمی‌خواستم نقاشی‌های دیگری را از روی دیوار بکند سریع گفتم: «من اژدهایی با چهارتا بال ندیده‌م، ولی دلیل نمی‌شه اون نوعش وجود نداشته باشه. تا حالا هر اژدهایی که دیده‌م با اون یکی فرق داشته.»

آئورا به نقاشی نگاه کرد. «لازم نیست دیگه اژدهاها رو توی خیالاتم ببینم. یکی دقیقاً همین جا دارم.»

راه رفتن در اتاق آئورا درست مثل گردش در یکی از گلخانه‌های باغِ گیاه‌شناسی بود. به هر جا نگاه می‌کردم گلدان بود؛ گیاهانی با برگ‌هایی در شکل‌های مختلف، از جمله برگ‌های پهن براق، چین‌چینی، تیز و حتی نخلی.

گفتم: «به گمونم رُزرُزک احساس غریبی نمی‌کنه.»

آئورا حالا دم پنجره بود. دستگیره‌اش را کشید و بازش کرد و یکی از پاهایش را از لبهٔ آن آویزان کرد. بهم گفت بروم آن‌جا. یک بالکن کوچک نرده‌دار از دیوار بیرون زده بود. اندازه‌اش طوری بود که بشود آن‌جا ایستاد. البته جای زیادی برای ایستادن نبود، چون همان یک‌ذره جا هم با گیاهان دیگری پوشیده شده بود.

آئورا جواب داد: «آما عاشق باغبونی بوده.» توضیح داد: «مامان‌بزرگم رو می‌گم.» با دودلی لبخند زد. «فکر کنم از بابابزرگ تو خوشش می‌اومد.»

من هم لبخند زدم و خم شدم تا یکی از گل‌ها را بو کنم.

ادامه داد: «فکر کنم استعداد گل‌وگیاهم رو از اون به ارث برده‌م. برای همینه که این‌همه گل توی اتاقمه. مثل مرکز نجاتِ گیاهان رهاشده.» خندید.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۲۸ صفحه

حجم

۱۱٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۲۸ صفحه

قیمت:
۷۸,۰۰۰
۳۹,۰۰۰
۵۰%
تومان