کتاب در حصار دیوارها
معرفی کتاب در حصار دیوارها
کتاب در حصار دیوارها نوشتهٔ شوئه تائو و ترجمهٔ سمیرا پرماه است. انتشارات گونیا این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب در حصار دیوارها
کتاب در حصار دیوارها نوشته شوئه تائو، در سال ۲۰۱۲ منتشر شده است و یک اثر هنری است که در زمینهٔ ادبیات معاصر چینی قرار میگیرد. این کتاب، با داستانی جذاب و عمیق، به بررسی زندگی شخصیتی به نام شیائوکه میپردازد که در محیطی محدود و دیوارهایی که او را از جهان بیرون جدا میکنند، زندگی میکند. این داستان، ترکیبی از تفکرات فلسفی، ماجراجوییهای شخصی، و چالشهای اجتماعی است که شیائوکه با آنها روبهرو میشود.
نویسنده با بهرهگیری از نثری زیبا و تصویرسازیهای کلامی قدرتمند، مخاطب را به دنیای شخصیت اصلی خود میبرد، جایی که دیوارها نه تنها موانع فیزیکی بلکه نمادهایی از محدودیتهای فکری، اجتماعی و روانی هستند. این کتاب به خواننده اجازه میدهد تا درک عمیقی از تجربیات و درونمایههای شخصیت اصلی به دست آورد و در عین حال، به تأمل در مورد معانی عمیقتر زندگی، آزادی و خودشناسی بپردازد.
در حصار دیوارها یک اکتشاف از درونگرایی و روابط انسانی است، که به موضوعاتی چون تنهایی، امید، و جستجو برای معنا میپردازد. شوئه تائو با این اثر خود، خواننده را به چالش کشیده و او را تشویق میکند تا دربارهٔ محدودیتهای خودش و جهان اطرافش بیندیشد. این کتاب به خاطر داستانپردازی عمیق و نگاه دقیق به جزئیات انسانی، میتواند با مخاطبان مختلفی در سراسر جهان ارتباط برقرار کند و آنها را به سفری درونی دعوت کند که احتمالاً تغییراتی در نگاه آنها به زندگی ایجاد خواهد کرد.
خواندن کتاب در حصار دیوارها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان خارجی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب در حصار دیوارها
«چه کسی فکر میکرد آن شبح به توتفرنگی علاقـه داشـته باشـد. در حـالی کـه بـه اشباح فکر میکـردم از پیرمـرد گوژپشـت دور شـدم. هـوا تقریبـاً تاریـک بـود. پیرمـرد گوژپشت همچنان مشغول مطالعۀ روزنامه بود. این اواخر اتفاقات عجیبی افتاده بود کـه یکی از آنها میتوانست همین پیرمرد گوژپشت باشـد کـه بـدون هـیچ چـراغ روشـنی روزنامه میخواند. به زودی وارد شهر میشدم، این را از بوی هوا فهمیـدم. بـه سـمت روشـنایی حرکـت کردم، تمام مغازهها با چراغهایشان روشن بودند. دنبال مغازهای بودم که بتـوانم از آنجـا سیم مسی، آهنربا و باتری بخرم. دختری که بینی صافی داشت، دو بـاتری قابـل شـارژ توی دستم گذاشت. از کنار مغازه که رد مـیشـدم، سـایهای خاکسـتری در هوتونـگ دیدم. فریاد زدم: شیائوکه!»
حجم
۹۸۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۹۸۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه