کتاب وابستگی بیش از اندازه
معرفی کتاب وابستگی بیش از اندازه
کتاب وابستگی بیش از اندازه نوشتهٔ روبرت ویس و ترجمهٔ مهدی قراچه داغی است. نشر گویا این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی در باب حرکت به فراسوی وابستگی ناسالم.
درباره کتاب وابستگی بیش از اندازه
روبرت ویس در کتاب حاضر به ما کمک میکند تا در دامِ رابطهٔ ناسالم نیفتیم و بهجای آنکه با مراقبتکردن بیش از اندازه، زندگی خود را فدای دیگری کنیم، رابطهای سالم و اثربخش را با عزیزانمان شکل دهیم. کتاب وابستگی بیش از اندازه (Prodependence: Beyond the Myth of Codependency) به قلم یک نویسنده، مربی و متخصص بالینی آمریکایی در درمان اختلالات صمیمیت بزرگسالان و اعتیادهای مرتبط نوشته شده است. این کتاب توضیح داده است که وابستگی روانی ناسالم، آن طور که معمولاً رایج است زمانی اتفاق میافتد که یک شخص سعی میکند اعمال شخص دیگری را کنترل کند. درحالیکه در ظاهر به نظر میرسد قصد کمک دارد، این شخص تقریباً در همهٔ مواقع دربارهٔ خودش احساس بهتری پیدا میکند. الگوی وابستهٔ ناسالم ریشه در بحثهای دوران گذشته بههنگام دریافت ضربهٔ روانی دارد. این طرز رفتار بعدها روی رفتار و زندگی اثر میگذارد.
خواندن کتاب وابستگی بیش از اندازه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران روانشناسی عمومی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب وابستگی بیش از اندازه
«انسانها قرار است که با هم کار کنند نه اینکه به تنهایی کاری را انجام دهند. برای پیدا کردن دلیل و شاهد به دوران قبل از تاریخ فکر کنید که انسانها به طور قبیلهای زندگی میکردند. اگر در آن زمان به شکار میرفتیم، بهطور گروهی این کار را میکردیم زیرا در غیر این صورت به جای اینکه ما حیوانات را بخوریم حیوانات ما را میخوردند. سفر برای رفتن به شکار مدتها وقت میگرفت. گروهی هم در غارها میماندند و برای زندگی خود و همکارانشان مواد غذایی تدارک میدیدند. برای روشن کردن آتش ترکههای چوب را جمعآوری میکردیم و گهگاه به کشاورزی میپرداختیم.
برای هزاران سال این زندگی دستهجمعی رویهای برای یافتن بقا و زنده ماندن بود. به همین دلیل مغز ما بهگونهای متکامل شد که به انسان امکان پیوند و ارتباط را میداد، تا به امروز که ما برای ادامهی زندگی به دیگران وابسته شدیم. ما با اتکای کامل به دیگران پا به عرصهی وجود میگذاشتیم. برای ایجاد پناهگاه برای زندگی، برای تغذیه و حمایتهای احساسی (عشق) به دیگران نیازمند بودیم. با گذشت زمان هم با مسنتر شدن تغییری در این زندگی داده نمیشد. آنچه در کودکی سلامت ما را حفظ میکرد، در دوران بلوغ هم همچنان ادامه داشت. حتی در دوران نوجوانی وقتی میخواستیم جدا از خانوادههامان زندگی کنیم، به سمت انزوا و تنها زندگی کردن نمیرفتیم. به جای آن نیازهای زندگی مستقل که موجب میشود از پدر و مادر و افراد خانواده فاصله بگیریم، ما را بر آن میدارد که با دیگران دوستی کنیم و سرانجام عاشق یکدیگر شویم. با این حال وقتی به دوران نوجوانی و بلوغ میرسیم، نیاز غریزی ما به پیوندهای احساسی با جنس مخالف شدت میگیرد، ما احساس میکنیم که زندگی کردن جدا از یکدیگر، به جای زندگی کردن با هم و به اتفاق تولید مشکل میکند. و حال آنکه زندگی کردن با دیگران خوشایندتر است. بدون وابستگی سالم و پیوند با دیگران، ممکن است به لحاظ جسمانی مشکلی ایجاد نشود، اما شاد و خوشبخت نخواهیم بود. وقتی به تنهایی زندگی میکنیم، طراوت و وجدی در ما ایجاد نمیشود. ما نیاز به پیوند و ارتباط داریم. اما زندگی کردن با شخص دیگر ایجاد نوعی عادت میکند و بر مشکلات ما میافزاید.»
حجم
۱۴۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۴۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه