کتاب اندوه برادر
معرفی کتاب اندوه برادر
کتاب اندوه برادر نوشتۀ سید مهدی شجاعی در انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است. این کتاب در دستهبندی داستانهای کودک و نوجوان قرار دارد و مناسب برای گروه سنی ۱۲ سال به بالا است.
درباره کتاب اندوه برادر
کتاب اندوه برادر در مجموعۀ داستانهای فارسی مذهبی کانون پرورش فکری است. این داستان، تاریخی و مربوط به دورۀ امامان شیعه است. شخصیت اصلی داستان اندوه برادر مردی است که یک سال میشود در حال راهپیمایی است. ۵ ماه را از ری تا مکه رفته بود و باید ۵ ماه دیگر نیز از مکه به مقصد ری بازمیگشت. او در طول مسیر گرفتار نگرانی و دلشوره بود؛ زیرا شنیده بود حاکم جدیدی بر ری گماشته شده است که مانند حاکمان پیشین عیاش نیست و اوقاتش را به رسیدگی به کار مردم میگذراند. یکی از آن کارها رسیدگی به مالیات بود در حالی که مرد داستان در همۀ عمرش مالیات نپرداخته بود. او خمس و زکات را برای امام میفرستاد اما به حکومت مالیات نمیداد؛ زیرا آن را غاصب میدانست. او میخواست در ایام حج به دیدن امام موسی بن جعفر، امام هفتم شیعیان، برود و از او راه چاره بخواهد. امام نیز به والی نامه نوشته بود. حالا مرد در مسیر برگشت است و باید آن نامۀ سربسته را به حاکم جدید بدهد در حالی که نمیداند امام داخل آن چه نوشته است.
خواندن کتاب اندوه برادر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به دوستداران داستانهای نوجوانان و نیز داستانهای مذهبی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب اندوه برادر
«خورشید تازه داشت غروب میکرد که دروازههای شهر چون سایهای از دور در چشمان خستهی مرد پدیدار گشت. پنج ماه تمام بود که مرد راه میآمد، یکه و تنها. در این پنج ماه ، جز برای نماز و غذا و استراحت جایی توقف نکرده بود. سر اسبش را بهطرف چند درختی که از دور میدید گرداند. او میدانست هر جا که درختی باشد حتماً چشمهای، قناتی، جویباری یا لااقل برکهای پیدا میشود. با خود گفت: «همینقدر که آبی برای وضو پیدا شود کافی است.» وقت نماز مغرب است و نباید وقت را از دست داد هر چند که کار مهمی در پیش باشد و یک سال هم در انتظار رسیدن چنین زمانی گذشته باشد. از اسب پیاده شد. درست حدس زده بود. با دیدن چشمه، خستگی از صورتش شسته بود. چشمه را به فال نیک گرفت. چشمه از زمین جوشید و در راه باریکهای که خود ساخته بود رها میشد. اسب را به درختی بست. آستینها را بالا زد. پاها را برهنه کرد و در آب گذاشت. خنکای آب به رگهایش دوید و تا عمق استخوانهایش نفوذ کرد و لذت مطبوعی در جانش نشست؛ ولی حیف که این خوشی دوام نداشت. کاش میشد که خاطرش را به آب بسپرد و لحظهای از این همه تشویش و نگرانی خلاص شود.»
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۴ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۴ صفحه