کتاب سال های بدون تو
معرفی کتاب سال های بدون تو
کتاب سال های بدون تو نوشتهٔ شمسی جلفا است. انتشارات نامه مهر این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب سال های بدون تو
کتاب سال های بدون تو حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که در شش فصل نوشته شده است. این رمان از عصر یک روز تابستانی در اوایل تیرماه آغاز میشود. راوی میگوید که از گرمای هوا کمی کاسته شده و عطر گلهای یاس سردر حیاط منزل «آقامرتضی» در فضای محلهٔ قدیمی و اعیاننشین پیچیده است. آقامرتضی تازه از خرید شیرینی به خانه برگشته و باغبان کل باغچه را آبیاری کرده بود. «مهدیه» و «خزان» درحالیکه لباسهای مرتب و پوشیدهای به تن داشتند، از پذیرایی به طرف حیاط آمدند و با نوههای عموزادهشان گرم بازی شدند. راوی میگوید که سنگینی کارها بر دوش مادر خانواده بود؛ زیرا «سریهخانم» دوست داشت همهچیز از زیر دست خودش رد شود. چه خبر است؟ اینها کیستند؟ داستان چیست؟ این رمان به قلم شمسی جلفا را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب سال های بدون تو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سال های بدون تو
«زندگی بر وفق مراد همه بود و تنها نگرانی خانواده آقامرتضی بیخبری از ماهان بود و شنیدن کارهای غیرمنتظرهای که توسط مهران به گوش خانواده میرسید. مهران از طریق شرکتشان پیگیر ماهان شد اما فهمید که او اصلا به مأموریت نرفته و با شرکتشان هم تسویه حساب کرده و به دورغ گفته که از طریق شرکت به مأموریت رفته است. آقامرتضی بعد از خبردار شدن از اوضاع مالی ماهان توسط مهدی، هر ماه حساب بانکی او را شارژ میکرد.
نازنین تصمیم گرفته بود که در دانشگاه پاریس ادامه تحصیل بدهد؛ بیشتر روز خود را سرگرم تحصیل بود و در ایام فراغت روزهای خوبی را کنار سلین و خانوادهاش میگذراند. بیشتر از یکسال از زندگی آرام و بیدغدغه مهدی و نازنین میگذشت. مهدی تازه از دانشگاه به خانه برگشته بود که متوجه شد حال نازنین مثل چند روز گذشته نیست. به مطب دکتری رفتند و دکتر بعد از چند آزمایش گفت که او آبستن جنین دیگری است. هر دو از شنیدن این خبر خوشحال بودند و شادیشان هر روز بیشتر و بیشتر میشد.
هفتماه از بارداری نازنین میگذشت که خانمنادری طی تماس تلفنی که با دخترش گرفته بود، گفت که برای مهرداد به خواستگاری میروند. دلدردل نازنین نبود. دلش پر میزد که او هم بتواند در مراسم خواستگاری و عقدکنان برادرش حضور داشته باشد. از همسرش خواهش کرد که برای رفتن به ایران دوباره بلیطی تهیه کند اما مهدی مخالف صددرصد بود، طوری حرف زد که نازنین دیگر نتواند ادامهٔ حرفش را از سر بگیرد.
- اصلا در این مورد حرف نزن که نمیشه. تو بار شیشه داری. هر وقت بچهت رو دنیا آوردی، میتونی بری. خواهش میکنم حرفشو هم نزن.
نازنین متعجب و متحیر لب باز کرد.
-وا، عقد برادرمه اونوقت من نباشم؟ مگه میشه؟
مهدی کمی عصبانیت چاشنی کلامش کرد.
- تو باشی یا نباشی هیچ اتفاقی نمیفته. به فکر خودت و بچهت باش. تو اصلا مگه تصمیم نداشتی که دیگه به ایران برنگردی؟ باز چیشد؟ یه سوروسات عروسی دیدی دلت لرزیده؟
نازنین تابی به چشمانش داد و حالت قهر به خود گرفت.
- آخه دوست دارم برم.
دل مهدی نرم شد.
- من نمیخوام در مقابل اصرارهای تو مقاومت کنم اما تو هم یهکم عقلت رو به کار بنداز، آخه با این وضعیت اصلا نمیشه.
نازنین ناراحت شد و دیگر بحث را ادامه نداد اما فردای آن روز مهدی وقتی از سرکارش برگشت دو بلیط پرواز در دست داشت.
- ساکتو ببیند خانمی.»
حجم
۴۴۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۳۷ صفحه
حجم
۴۴۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۳۷ صفحه
نظرات کاربران
ارزش خواندن و وقت گذاشتن نداشت.