کتاب همه چیز روی وافل
معرفی کتاب همه چیز روی وافل
کتاب همه چیز روی وافل نوشتهٔ پولی هورواث و ترجمهٔ مانلی شیرگیری است. کتاب چ این رمان را برای کودکان و نوجوانان منتشر کرده است.
درباره کتاب همه چیز روی وافل
کتاب همه چیز روی وافل رمانی است که شما را با «پریم رز» آشنا و همراه میکند. والدین «پریم رز» در دریا گم شدهاند. اهالی شهر و بچههای مدرسه منتظرند که او مرگ والدینش را قبول کند، اما پریم رز ته دلش میداند که آنها زندهاند و برمیگردند. در همین روزها است که چالشها شروع میشود. مشاور مدرسه معتقد است پریم رز دچار بحران روحی شده است. ناگهان خوکچهٔ هندی مدرسه، آتش میگیرد. انگشت پایش را از دست میدهد و «دایی جک» که حالا سرپرست او است بیشتر وقتها خانه نیست. پریم رز به رستورانی پناه میبرد که دوستداشتنی است. «خانم بورز» وافلهای خوشمزهای درست میکند و از به اشتراک گذاشتن دستور پخت غذاها دریغ نمیکند؛ به خاطر همین هم هست که پریم رز ضمن تعریفکردن جریان زندگیاش برای شما در انتهای هر فصل، دستور پخت یک غذا یا دسر ساده را برایتان نوشته است. این کتاب با موضوع امیدواری و همدلی، ضمن کسب مدال افتخار جایزهٔ کتاب بوستون، کتاب برگزیدهٔ انجمن کتابخانهٔ آمریکا شده است؛ به فهرست بینالمللی کلاغ سفید کتابخانهٔ مونیخ راه پیدا کرده است.
نشر چشمه را ناشری ادبی میدانند، اما کتابهای این نشر فقط به کتابهای ادبیاش خلاصه نمیشود و در حوزههای دیگری نیز نظیر فلسفه، سیاست، اقتصاد، کودک و نوجوان، موسیقی، سینما، تئاتر، تاریخ و اسطوره و… کتاب منتشر کرده است. کتاب چ، بخش کودک و نوجوان انتشارات چشمه، از سال ۱۳۶۴ شروع به چاپ کتاب کرده است. سالهای ابتدایی تعداد کتابهای چاپشده بسیار اندک بود، اما رفتهرفته روند چاپ کتاب شکلی صعودی به خود گرفت؛ تا اینکه سال ۱۳۸۸ بیش از ۲۷۰ کتاب منتشر کرد؛ کتابهایی در حوزههای مختلف.
خواندن کتاب همه چیز روی وافل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ کودکان و نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب همه چیز روی وافل
«احتمالاً میخواهید بدانید با تمام این ماجراها داییجک در چه حالی بود و شاید فکر میکنید دربارهٔ خواهرزادهاش آسان میگرفت و معتقد بود هر چه باداباد. ولی بههیچوجه اینطور نبود. برای به دست آوردنم داشت با چنگودندان با افراد ادارهٔ حمایت از کودکان مبارزه میکرد و دائم زنگ میزد تا گزارش پیشرفتش را بدهد. وقتی به کول هاربر رسیدیم و در مسافرخانه اتاق گرفتیم، داییجک هیجان داشت از جدیدترین اخبار باخبرمان کند و بهسرعت خودش را به ما رساند تا باهم در دختری روی تاب قرمز شام بخوریم.
ایوی و برت خیلی از دختری روی تاب قرمز خوششان آمد.
ایوی گفت: «نگاه کن، برت، آنجاست.» به آدمکی که وسط رستوران از تابی آویزان بود، اشاره میکرد. «او دختر روی تاب قرمز است.»
برت گفت: «احتمالاً به همین دلیل این اسم را روی رستوران گذاشتهاند.» هر دو با حیرت نگاهش میکردند. «وای، وای!»
با آرنجم به پهلوی داییجک زدم و پچپچکنان گفتم: «میبینید، گردشگرها اینجا را دوست دارند. چون متفاوت است.»
خانم بوزر سر میزمان آمده بود تا با من احوالپرسی کند. او را به ایوی و برت معرفی کردم و معلوم بود آنها از دیدن یک سرآشپز واقعی تحتتأثیر قرار گرفتهاند.
داییجک گفت: «خانم بوزر، اخیراً به دستورپخت خیلی خوبی برخوردهام؛ گوشت خشک و عدس ادویهزده، روی برگکلم قرمز. فکر کردم شاید بخواهید آن را به منوتان اضافه کنید.»
خانم بوزر با نگاهی به سردی سنگ رو به داییجک گفت: «آقای دیون، کسی را نمیشناسم که آن را سفارش بدهد.»
داییجک گفت: «خانم بوزر، پیشبینی میشود گردشگرهای بسیاری به اینجا سرازیر شوند.»
خانم بوزر گفت: «امیدوارم وافل دوست داشته باشند.»
ناگهان نگاه همهٔ بزرگترها چرخید، چون خانم هانیکات، که با همکارانش آمده بود شام بخورد، داشت به میز ما نزدیک میشد. اگر میشد با نگاه کسی را کُشت، چهار بزرگسال درست میان چشمهایش را نشانه گرفته بودند.
خانم هانیکات تند و رسمی گفت: «سلام، پریمرز، آقای دیون. پریمرز، مرا به مادرخوانده و پدرخواندهات معرفی کن.» حدس میزدم به خانم بوزر سلام نکرده، چون نباید با خدمتکارها صحبت کرد. فکر کردم وحشتناک است، ولی خب، او اینجوری تربیت شده بود.
ایوی گفت: «ما دوست داریم خودمان را دوستانش فرض کنیم. من ایوی هستم و این هم برت است.»
خانم هانیکات گفت: «خانم هانیکات.» و دستش را جلو آورد.»
حجم
۵٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
حجم
۵٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه