کتاب شکوه پدر، شکوه پسر
معرفی کتاب شکوه پدر، شکوه پسر
کتاب شکوه پدر، شکوه پسر نوشتهٔ داود نودهی است. انتشارات متخصصان این کتاب را منتشر کرده است.
درباره انتشارات متخصصان
انتشارات متخصصان با توجه به تخصص چندین ساله در صنعت چاپ و نشر کتاب و داشتن شناخت کامل و جامع از بازار، اقدام به چاپ بالغ بر ۵۰۰۰۰۰ جلد کتاب در رشتههای ادبی شامل شعر و داستان و رمان، روانشناسی، جامعهشناسی و رشتههای مهندسی کرده است. آغاز کار انتشارات متخصصان به سال های ۸۵-۸۶ برمیگردد و در طول این سالها به واسطهٔ تجربه و شناخت پذیرای چاپ کتاب بیش از ۲۰۰۰ نویسنده بوده است.
خواندن کتاب شکوه پدر، شکوه پسر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شکوه پدر، شکوه پسر
«تو تراس خونهش نشستهبود. کوهها و آسمان آبی و چندتا ابر پراکنده که هر دستهای یک شکل عجیب و غریب ساختهبودن رو نگاه می کرد. غرق شدهبود و با خودش فکر میکرد. شاید فکر کنیم خونهش یک جای ساکت و آروم بوده و دور از هر هیاهویی داشته تو تراس از آرامشش لذت میبرده. نه، این تراس، توی یک شهر بزرگ در یک محلۀ تقریباً پر رفت و آمد واقع شدهبود که هر ۱۰ تا ۱۵ ثانیه یک خودرو یا موتورسیکلت از آن رد میشد و صدای نخراشیدۀ یک موتور و بوق یک ماشین، سکون هوای اطراف رو به هم میزد. با همۀ این اوصاف، آرامش درونی خوبی داشت. از منظرهای که به طور اتفاقی و شانسی تو اون خیابان به دلیل سالن ورزشی مقابل خونهش که تو سرش خوردهبود و مرتفع نشده بود لذت میبرد. انگار نه انگار این هیاهو وجود داشت. استکان چایی رو دستش گرفته بود و از گرمای مطبوعش لذت میبرد. منتظر بود همونطور که دماش برای دستش لذتبخش بود برای لبها و دهانش هم لذتبخش بشه. این جور مواقع خیلی تو خودش غرق میشد. امکان داشت به هر چیزی فکر کنه. حساب و کتاب نداشت. امکان داشت به آینده و کارایی که باید فردا انجام بده فکر کنه. امکان داشت به حرفهایی که روزهای گذشته یا ساعتهای قبل به کسی یا تو جمعی زده بیندیشه و واکنش اون هارو بررسی کنه و عواقب سخنانش رو بسنجه. امکان داشت به مسائل معنوی فکر کنه یا مسائل اجتماعی رو انداز ورانداز کنه، امکان داشت به دل طبیعت بره و غرق در خوشیهای دنیا بشه یا شایدم یک لحظه به اندوه زندگی و رسم طبیعت و ناسازگاریهای دنیا بره و تو اون موقعیت غوطهور بشه.
آره؛ گاهی هم، مهم نبود چه ساعتی از روز باشه یا مشغول چه کاری باشه یا این که شاد باشه یا غمگین یهو در دل خاطراتش غرق میشد. نوعی خلسه براش بود. همۀ خاطراتش اکثر مواقع به خاطرۀ روزی برمیگشت که از نظر خودش همۀ توصیفات زندگی رو دربر میگرفت: خوب، بد، زشت، زیبا، غمگین و شاد. مگه میشه همۀ این احساسات در یک خاطره بگنجه؟!!! میدونست کسی نمیتونه همزمان این احساسات متناقض رو در قالب یک خاطره داشتهباشه، ولی وقتی بدی و زشتی و غمگینی یک خاطره یا یک لحظه از زندگی رو بهدرستی درک کنی میتونی به درک درستی از همۀ احساسهای لطیف انسانی برسی. خاطرۀ روزی که...
در همین افکار بود که احساس کرد از حرارت چاییش کاسته شده. یک قلپ خورد، ولی هنوز داغ بود و لبش رو میسوزوند.
به این فکر کرد که چقدر شبیهان احساسات ذهنی(شادی، غم و...) با احساساتی که از حواس پنج گانه نشئت میگیرن. وقتی اولین چایی رو میخوری و به دومی و سومی با دمای یکسان میرسی کمتر دمای اون تو رو اذیت میکنه، ولی وقتی تو هوای سرد یا بعد از یک نوشیدنی سرد یه چایی با دمای یکسان تو هوای گرم میخوری چقدر حست متفاوت میشه و گرمای شدیدی رو حس میکنی. بنیآدم بنیعادته.
وقتی به یه کودک کار، هدیهای هر چند کوچیک میدی تا وقتی یه هدیۀ بهتر به فرزند یه متمول میدی احساس و واکنشای اون دو میتونه ۱۸۰ درجه با هم متفاوت باشه.
آخه مگه میشه کسی همیشه تو زندگیش خوش باشه بعد مفهوم خوشحالی کردن رو فهمیده باشه؟! خنده داره! اصلاً یک همچین چیزی محاله؛ چون دیگه خوشحالی معنا نداره. ولی کوچکترین غمی برای همون میتونه اون رو از پا در بیاره.»
حجم
۶۹۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۶۹۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه