دانلود رایگان کتاب روزهای بی تکرار خدیجه رحیمی (سوری)
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب روزهای بی تکرار اثر خدیجه رحیمی (سوری)

کتاب روزهای بی تکرار

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۴۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب روزهای بی تکرار

کتاب روزهای بی تکرار نوشتۀ خدیجه رحیمی (سوری) است. خانه داستان چوک این کتاب داستان را روانۀ بازار کرده است.

درباره کتاب روزهای بی تکرار

کتاب روزهای بی تکرار داستان «سارا» و خانواده‌اش است که به‌دنبال ثبت‌نام در مدرسه‌ای در محل هستند. مدرسه سارا را ثبت‌نام نمی‌کند و مدرسۀ دیگری را معرفی می‌کند؛ غافل از آنکه مدرسهٔ دوم رفت‌وآمد سختی دارد و در این پی داستان‌هایی را رقم خواهد زد.

خواندن کتاب روزهای بی تکرار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب روزهای بی تکرار

«سالن پر از دخترهای نوجوانی بود که پرونده به دست همراه با والدین خود، به اتاق‌هایی سرمی‌کشیدند که به‌ردیف، سمت راست سالن کنار هم بودند.

روی در اتاق‌ها کاغذسفیدی بـا نوشته‌هایی چسبانده بودند که مشخص می‌کرد، برای چه کاری در نظر گرفته است، مثل: دفتر مدیر، دفتر مددکاری، دفتر معاون، دفتر پرورش خانم‌هایی باحجاب کامل، دری که باکش به سرشان وصل شده بود. بعضی‌ها چادرشان را به علت گرمای داخل سالن روی شانه‌هایشان انداخته و با کلافگی پشت میزی نشسته بودند. بعضی جوان و سرحال، بعضـی مسن! روبه روی اتاق‌ها نیمکت‌های مندرسی، با میزهای زهوار دررفته‌ای قرار داده بودند؛ تا دانش‌آموزان بتوانند مدارک و برگه‌های خود را به‌راحتی تکمیل کنند.

دخترها همۀ نیمکت‌ها را اشغـال کرده و مشغول پُر کردن فرم ثبت‌نام بودند. کنار بعضی از دخترها مادرانی باحالت گیج و مضطرب نشسته بودند. گویا تمام آرزوهای گمشده خود را لابه‌لای پرونده دختران خود جست‌وجو می‌کردند.

چهره‌های تکیده و افسرده که زحمات بی‌دریغ آنها را فریاد می‌زد!

سارا پرونده به دست همراه مادرش، کنار پنجره اتاقی ایستاد، پنجره رو به سالن باز می‌شد، در اتاق قفل شده بود، از همان پنجره بــه سؤال‌های مراجعان پاسخ داده می‌شد، خانم جوانی روبه روی پنجره پرونده‌ها را گرفته و کنترل می‌کرد.

گوهر خانم که چادر خود را به دندان گرفته بود؛ تا میان جمعیت از سرش سر نخورد؛ به سارا اشاره کرد که پرونده را دست او بدهد، سارا با تردید پرونده را دست مادرش داد و مادر بامهارت خود را جلو راند و پرونده را از لای حفاظ پنجره به دست خانم جوان رساند.

خانم ناظم پرونده را گرفت، عینکش را کمی جابه‌جا و شروع به مطالعه پرونده کرد، بعد با صدای بلند در میان همهمۀ دختران به گوهر گفت: مادر، منطقۀ شما به این جا نمی‌خوره! باید برید مدرسه شریعت ثبت‌نام کنید!

بعد بلافاصله دستش را دراز کرد و پرونده را در میان دستان گوهر که به سویش دراز شده بود، گذاشت.

گوهر از میان جمعیت خود را عقب راند و آرام گفت: یعنی چی؟

ناظم دوباره با صدای بلند گفت: بخشنامه اومده از کوچه بیست به بعد ثبت‌نام نکنیم!

گوهر که عصبی بود گفت: این چه بخشنامه‌ای که دخترهای ما را آواره میکنه، مدرسه شریعت کجاست؟

ناظم برگه‌های از روی میزش برداشت، دستش را دراز کرد، به‌زحمت آن را به گوهر داد و گفت: آدرس دبیرستان اینجا نوشته شده، سریع برید، تا اون جا هم پُر نشده!

 گوهر نگاهی به برگه انداخت، سارا به‌آرامی برگه را گرفت و مشغول خواندن آدرس شد.»

نظرات کاربران

reyhaneh
۱۴۰۲/۱۱/۰۴

ابتدا که شروع به مطالعه این کتاب کردم فکر نمی کردم تا آخر بخونمش ولی تا حدودی جذاب و تا آخر خوندم. برای اوقات فراغت خیلی خوبه بعضی جاها کمی دور از واقعیت نشون میداد اما در کل خوب بود. فقط چشمام درد گرفت تا تموم

- بیشتر
لیلا سروش
۱۴۰۳/۰۱/۰۹

کتاب ماجرای دختری بود که پدرش را ازدست داده وبا مادر و۲برادرش زندگی میکند.کل داستان زمان حال زندگی این دختر به نام سارا از حدود سال ۶۷تا سال ۹۸هست . نویسنده تلاش کرده بود،پای مسایل اجتماعی به داستان بازکند اما زیاد

- بیشتر
کاربر negah
۱۴۰۲/۱۲/۱۵

کتاب خوبی بود.

طلوع
۱۴۰۲/۱۲/۲۶

خوب بود

قاسم زاده
۱۴۰۲/۱۲/۲۱

رمان قشنگی بود اما خیلی محزون و اندوهگین کننده داستان زندگی همه ما خانم هاست این زندگی روزمره وتقدیر و سرنوشت و بالا و پایین

کاربر ۷۴۹۸۲۸۸
۱۴۰۳/۰۲/۰۵

متن ابتدای داستان برای من که در همین سالها و همین شرایط و فضا بزرگ شدم کاملا آشنا و قابل تصور بود که من رو برد به دنیای نوجوانی و سالهای ۶۰ و ۷۰ . ولی در ادامه فقط مثل

- بیشتر
کاربر ۵۱۲۴۳۸
۱۴۰۳/۰۱/۲۳

رمان خیلی غم انگیزی بود و اصلا برام جالب نبود .

کاربر ۴۰۲۵۴۵۳
۱۴۰۳/۰۱/۱۴

در کل داستان خوبی بود و منو به ثانیه به ثانیه دوران دبیرستان پرتاب کرد اما به نظر می رسید چند فصل آخر اضافه است و وارد روزمره گی ها شده

بچه کتابخون
۱۴۰۳/۰۱/۰۷

متن روان و جذابی داشت اما خیلی غم انگیز و ناراحت کننده بود و سراسر غم و رنج

کاربر ۴۳۱۸۲۴۳
۱۴۰۲/۱۱/۱۰

بد نبود . جزئیات زیادی داشت که من خیلیاش رو رد میکردم که فقط به آخرش برسم .

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۲۳ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۲۳ صفحه

قیمت:
رایگان