کتاب سوی محال
معرفی کتاب سوی محال
کتاب سوی محال نوشتۀ محمود فرهانی است. این کتاب را نشر گنجور منتشر کرده است.
درباره کتاب سوی محال
کتاب سوی محال مجموعهای از اشعار کوتاه و ساده است که مفاهیمی احساسی و عاطفی دارد.
میدانیم که شعر فارسی عرصههای گوناگونی را درنوردیده است. در طول قرنها هر کسی از ظن خود یار شعر شده است و بر گمان خود تعریفی از شعر بهدست داده است. حضور شعر در همهٔ عرصهها از رزم و بزم گرفته تا مدرسه و مسجد و خانقاه و دیر و مجلس وعظ، همه و همه گویای این مطلب است که شعر، بیمحابا، زمان، مکان و جغرافیا را درنوردیده و در هفتاقلیم جان و جهان به دلبری پرداخته است. آمیختگی شعر با فرهنگ مردم و اندیشههای اجتماعی، این هنر را زبان گویای جوامع بشری ساخته است؛ بدانگونه که هیچ جامعهای از این زبان بارز، برای انتقال اندیشههایش بینیاز نبوده است. گاهی شعری انقلابی به پا کرده است و گاه انقلابی، شعری پویا را سامان داده است. اما به هر روی ردپای شعر بهنوعی در همهٔ مناسبات زندگی حضور دارد.
خواندن کتاب سوی محال را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به شعر از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب سوی محال
«آوار شدهست بر سرم اندوه الیمی
هردم بشود نو ز تو این زخم قدیمی
هر چند که بیزار شدی از من رنجور
بنگر که دلم با غم تو گشته صمیمی
چون دور ز فردوس رخت مانده دل من
از دوزخ دوریت خورم تف جحیمی
افتاده شدم از غم دوری تو چون دال
چون موی بناگوش تو افتاد چو جیمی
چون خاک بیافتادهام اندر سر کویت
ترسم ببرد گَرد من از کوت نسیمی
همسایهٔ دیواربهدیوار مماتیم
عیسی لب من کن تو برم عظم رمیمی
تبدار شدهست کل وجودم ز تن تو
در جان من افتاده ز تو حال سقیمی
تا رفت و بشد دور من همچو گون را
محروم بکرد از بر من باغ نعیمی
یک بارقه بود اول دستان محبت
آخر ولی افتاد به دل شور عظیمی
محمود گریزی نبود از سر زلفش
زیرا که تو را بست به زنجیر زخیمی
۴
تا بین نگاه من و تو هست تماسی
دیگر نبود در سر من هوش و حواسی
آخر تو به آغوش من خسته نیایی
هرگز نبوَد در خور تو کهنه پلاسی
افتاد به موهای تو بادی و ازآن روی
آید بر من بوی خوش سوسن و یاسی
من یک غزل کهنهٔ بیقافیه هستم
لبهای تو بر من بدهد شور حماسی
گفتم که بسان قمری هست رخ تو
هرگز نبود بین تو و ماه قیاسی
عریانی ما بین ز شتای غم دوریت
ایکاش بگیری به برم همچو لباسی
از تیغ تو بر دل هوسی ماند خدا را
این ضربهٔ آخر تو بزن سخت اساسی
یکبار نگاهم به دو چشمان تو افتاد
زان وقت دمادم به دلم هست هراسی
محصول غمت سخت رسیدهست بجانم
جانا تو درو کن به دو ابروی چو داسی
محمود تو بعد از همه این دوری و فرقت
دیگر دل گمگشتهٔ خود را نشناسی»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
نظرات کاربران
غم های تو را نیز به غم های تو گویم نازم به غمت یار که بر من شده غمخوار ( غزل شماره ۷۴ کتاب) مگه داریم از این زیباتر، تمام غزل های این کتاب رو خوندم با خودم گفتم مگه در حال
تمامی شعرهای کتاب رو یک به یک خوندم و واقعا لذت بردم، من کتابهای شعر زیادی رو از شاعرین معاصر ( نو قلم ) مطالعه کردم اما چیزی که تو این کتاب خیلی قابل توجه بود برخلاف کتب دیگر که