کتاب هاناهاکی
معرفی کتاب هاناهاکی
کتاب هاناهاکی نوشتۀ مبینا پوستچینیان در انتشارات متخصصان به چاپ رسیده است. این کتاب، مجموعه اشعار مبینا پوستچیان در قالب شعر معاصر فارسی است.
درباره کتاب هاناهاکی
هاناهاکی نام کتاب شعری از مبینا پوستچینیان در قالب شعر معاصر است. نام این کتاب برگرفته از یک افسانه است. هاناهاکی، افسانهای مربوط به شرق آسیا بهخصوص کشورهای کره و ژاپن است. این نام از دو واژۀ هانا بهمعنی گل و هاکیماسو بهمعنی بالا آوردن تشکیل شده که به یک بیماری اشاره دارند. وقتی کسی درگیر عشقی یکطرفه میشود داخل ریههایش گل رشد میکند. هرچه این عشق بیشتر شود گلها نیز بیشتر رشد میکنند و فرد عاشق به جایی میرسد که با سرفههای شدید و دردناک، خون و گل بالا میآورد و میمیرد. گفتهاند این بیمار برای رهایی از چنین مرگی ۲ راه دارد: یا معشوقهاش متوجه این عشق شود و با احساس متقابل رشد گلها متوقف شود یا اینکه گلها را بهطور کامل ار ریههایش بیرون بکشد که در این صورت عشقش را از دست میدهد و خاطراتش فراموش میشود.
کتاب با این شعر از محمود درویش آغاز شده است:
دوستت داشتم با وجود اینکه تو را به آغوش نکشیدم و تو را همیشه نمیبینم
دوستت داشتم؛ چون برایت نوشتم و برایت خواندم و به خاطرت خندیدم
و به خاطر تو تغییر کردم. تو را دوست داشتم؛ درحالیکه دور بودی، ولی نزدیکترین به قلبم.
برخی از عنوانهای اشعار این کتاب عبارتاند از: ماه تابان شبهایم، میفهمی یعنی چه، چقدر رسیدن به تو سخت است، بوی مرگ، تلخترین شیرینی زندگیام، تو دیگر تمامشدنی نیستی، غروب بیتو تمامنشدنی است، ستاره سهیل من، رؤیاها با تو به حقیقت میپیوندد، نوشدارو، گل من، شازدهٔ کوچک من، میروی و من میمانم و غم، مرا دوست داری؟، حال بد، دوستتر میدارم، من از با تو بودن میگویم در حالی که تو را نداشتهام... .
خواندن کتاب هاناهاکی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران شعر معاصر فارسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هاناهاکی
«بیتو
بیتو جهانم همان جهانیست که یک الف کم دارد
با تو جهان من گلستانیست پر از شاپرک و قاصدک و نغمه پرشور درختان
بیتو دنیای من آن شب تاریک زمستانی است که دلم لک زده یکدم نور مهتاب درخشانش را به تماشا بنشینم.
بیتو دمبهدم زندگیام پر از فریاد و غوغاست
پر از ترس از فرداست
با تو چشم من خواب و دلم آرام است
بیتو دل من بیقرار و بیقرار و بیقرار است
ای قرار بیقراریهای من
ای شب مهتابیم، ای همه دنیای من، ای تویی که بیتو نفسم بند میآید
آری با توام، بیمار خندههای توام، بیشتر بخند، آری بیشتر بخند تا قندهای دلم آب شوند در این میدان عشق و عاشقی
ای همه هستی من
ای دمبهدم زندگیام
آری اینبار هم با توام
بخند و بخند
بخند و بمان
بمان و بمان و بمان
تا دلم آرام گیرد، آرام، آن هم نه فقط امروز و فردا
نه
برای تکتک ثانیههایم،
تو بخند تا در تمام لحظههایم، هفتههایم، روزهایم ....
این دل من، این دل من وابسته من، دلبند تو باشد
آرام تو باشد تا تو آرام شوی ای آرام جانم
ماه تابان شبهایم
و باز هم چشمانتظاری در انتظار تو، هوش و حواسم را، داروندارم را،
چشمانم را، حوصلهام را به تاراج دلتنگی میگذارد و باز هم در فراق تو گونههایم خیس میشود و قلم به دست میگیرم و باز هم برای تو مینویسم؛ شاید اینگونه کمی خالی شوم، خالیتر از تهی.
آخر تا کی باید برای دیدار چشم و ابروی سیاهت دل را تسلی دهم؟
او که عقل ندارد، هرچه میگویم، ناآرامتر میشود، حتی عقلم را هم از کار انداخته ....
تو بگو من چه کنم با دلی که تنگ است و عقلی که تمام هوش و حواسش را به دل داده؟ اصلاً به دلم چه بگویم که آرام گیرد. بگویم چه؟
ماه تابان شبهایم! چرا طلوع نمیکنی تا به تاریکی شبهایم پایان دهی، بیا بیا که این فراق روشنایی روز را هم از من گرفته است
بیا بیا که این فراق تمام زندگی را از من ربوده است.
بوی مرگ
لب روی لب میگذارم و از تمام دلخوشیها چشم میپوشم
کوه میکنم و میدوم و میروم تا به تو برسم
میگذرم از تمام دلخوشیها
میگذرم از تمام آنهایی که تو نیستند
میگذرم از تمام مسیرهایی که به تو برسند
میگذرم طوری که آب از آب تکان نخورد
(میگذرم طوری که نه دل آهوی بی جفت بلرزد، نه این دل ناماندگار بیدرمان)
بیپرده بگویمت: بیتو تمام این جام و جهان، تمام این آدمها، بوی مرگ میدهند
بیتو برگها میریزد، درختان خشک میشوند، بیتو خزان، بهار را در خفقان فرو میبرد و جنگل پر از زوزهٔ گرگهای درندهای میشود که نیمهشب با چشم نیمهباز به شکار آهوان میروند
بیپرده بگویمت بیتو زندگی مجال نفسکشیدن نمیدهد
میخواهم جمله آخر را تو بگویی
بیتو ...»
حجم
۴۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۷۴ صفحه
حجم
۴۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۷۴ صفحه