کتاب از زبان دل خود
معرفی کتاب از زبان دل خود
کتاب از زبان دل خود؛ مجموعه شعر نوشتۀ منصوره جابرانصاری است. این کتاب را نشر گنجور منتشر کرده است.
درباره کتاب از زبان دل خود
کتاب از زبان دل خود را نویسنده صمیمانه و بیدریغ با زبان ساده و عاشقانه سروده است. او آنچه را که طی سالها در فکر و اندیشه داشته به شکل مکتوب درآورده و در این کتاب همه آنها را جمع کرده است.
شعر یکی از راههای انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرنها شاعران در شعرشان بازگو کردهاند.
شعر معاصر در بند وزن و قافیه نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. شاعر در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
خواندن کتاب از زبان دل خود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به شعر معاصر کتابی جذاب و خواندنی است.
بخشی از کتاب از زبان دل خود
«نوشتههایم
هرچه نوشتم چه غریبانه ماند
هرچه سرودم همه ناخوانده ماند
هرچه کشیدم همه بیرنگ ماند
رفتم و هرگز نگرفتند نشانی ز من
هیچ نپرسید کسی از من و از حال من
رفتم و افسوس همان لافزنانی
که چه از دور و چه نزدیک
همه دم میزدن از مهر و وفا
هیچ نگفتند به کجا رفت؟
چرا رفت و دگر باز نگشت؟
حال فقط از من دلخسته و شوریدهحال
مانده در آغوش غبار دفتر پوسیدهای
پر شده از شعر و غزلهای گرانمایه
و انباشته از درد و غم و رنج
و پریشانی یکعمر جوانی
که چو شمعی سوزان شعله کشید
قلب و دل و دین مرا آتش زد
و کنون از من و از یاد من و خاطرهام
گوشهٔ طاقچهٔ آن کلبهٔ متروک قدیمی
یادگار مانده بجا دفتر پوسیدهای
از شعر و غزلهای به جا ماندهٔ من
که چه معصوم و غریبانه
در آتش همه برگهایش سوخت!
سوخت اسرار دل، افسوس و دریغا
که فقط بستر خاکستری از درد و غم و
رنج و پریشانی احوال دلم بر جای ماند
آواز دهل
یاد آن روز بخیر باد
من به تو گفتم از این عشق حذر کن
برو بگذر ز من و راه خودت را کج کن
گفتم این راه دراز است و توان میخواهد
نه من آنم که در اندیشهٔ خود پنداشتی
نه تو آن یار وفادار که بمانی با من
نشود دور ز خیالم نرود از یادم
تو در آن روز که به من خیره شدی
در نگاهت برق چشمان همان گرگی بود
که چه بیرحمانه منتظر فرصت بود
نغمهای را که در آن روز تو روباهانه سر دادی در گوشم
گرچه خوش بود، ولی افسوس که آواز دهل بود از دور»
حجم
۴۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۴ صفحه
حجم
۴۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۷۴ صفحه