دانلود و خرید کتاب خیابان سایه ها عرفان مرزبان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب خیابان سایه ها اثر عرفان مرزبان

کتاب خیابان سایه ها

امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب خیابان سایه ها

کتاب خیابان سایه ها مجموعه داستانی نوشتهٔ عرفان مرزبان است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب خیابان سایه ها

کتاب «خیابان سایه‌ها» اولین مجموعه‌داستان عرفان مرزبان است که در تابستان ۱۴۰۲ به همت انتشارات متخصصان به چاپ رسیده است. خوانندگانی که پا به خیابان سایه‌ها می‌گذارند و در آن قدم می‌زنند، با هفت قصۀ مستقل مواجه می‌شوند که هر یک ماجرا و مضمون منحصربه‌فرد خود را دارند. با این حال، تعلیق و دلهره دو عنصر اصلی این کتاب هستند و حضور پررنگ و محسوسی در هر قصه دارند.

«هنگام»، «خاطره»، «مستأجر»، «مثل روزهای قبل باش»، «مهمان»، «خیابان سایه‌ها» و «اسپینودال» داستان‌هایی هستند که در این مجموعه می‌خوانید. عناصری چون خیال، وهم، اضطراب، خاطرات گذشته، ترس، تردید و غافلگیری، همگی در این کتاب در هم می‌آمیزند تا روایتگر پیچیدگی‌های زندگی انسان مدرن باشند.

خواندن کتاب خیابان سایه ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان تجربه‌های تازه در داستان پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب خیابان سایه ها

«جاده تنگ­تر می­‌شود. آن روبه‌رو، آبیِ آسمان پهن شده روی شالیزارها و جاده، مثل یک خط سفید لرزان تا افق ادامه پیدا می‌کند. رگه­‌های سفید ابر به سمت خورشید حرکت می­‌کنند، کش و قوس می­‌آیند، پاره­‌پاره می­شوند و از جلوش رد می­شوند. انگار نمی­توانند خورشید را مال خود کنند. شاید برای دقایقی روی چشمان من و جاده سایه بیندازند اما خورشید دوباره پیداش می­شود. دوباره روی سبزِ شالیزار، نارنجی می­پاشد. یا شاید هم نه. هرکدام از ابرها تکه­‌ای از خورشید را برای خودشان برمی­دارند. برای همین است که تا غروب، رنگ خورشید کمتر و کمتر می­شود. اگر الان سر کلاس بودم، این­ها را می­گفتم. برای حس ­برانگیزی. بعد می­گفتم آن‌قدر قلم­‌مو را فشار ندهید. همیشه وسط قلم‌­مو را بگیرید. می­گفتم برای طراحی آبیِ آسمان، رنگ باید رقیق باشد. اینجا اهمیت روغن بزرک را گوشزد می­کردم. اما خب، همیشه چندتا از شاگردها آسمان را زیادی پررنگ می­کشند. کاری­ش نمی­شود کرد.

گوشی­‌ام را برمی­دارم و یک عکس از چشم‌­انداز روبه‌رو می­گیرم. دوست داشتم فرنوش این صحنه‌­ها را ببیند. نمی­دانستم بیشتر مسیر را قرار است بخوابد. چندتایی کلبه‌­ی چوبی مخروبه توی شالیزارهاست که مدام از خودم می­پرسم چرا کسی سراغشان نمی­رود. کلبه­‌هایی که یا سقف درست و حسابی ندارند، یا در و دیوارشان شکسته و فرسوده شده. از این که هنوز هم تصور یک شب خوابیدن توی این کلبه‌­ها مرا به وجد می‌­آورد، احساس خوشحالی می­کنم. سینه­‌ام را صاف می­کنم. شاید به فرنوش بگویم یکی مثل همین کلبه­‌ها توی زمین پدرش بسازیم. بعد شب­ها کنارش آتش روشن کنیم. شاید که نه، حتماً می­گویم.

چشم از جاده برمی­دارم و نگاهش می­کنم. تکیه زده به صندلی و بلندبلند نفس می­کشد. موهایش ریخته روی پیشانی­اش و باد کولر تکانشان می­دهد. دست می­برم و گرۀ روسری‌اش را باز می­کنم. انگار راحت‌­تر می­شود. گوشه­‌های جاده پر است از علف‌­های زرد و بلند؛ از این علف‌­های خودرو. بعد از آن تا چشم کار می­کند شالیزار است. شیشه را می­کشم پایین و نفس می­کشم. بوی برنج می­زند توی صورتم. دوست دارم بیشتر نفس بکشم.

یک پراید از کنارم سبقت می­گیرد. راننده دستش را بیرون از شیشۀ ماشین آویزان کرده و دود سیگاری که بین انگشتانش گرفته به دنبال ماشین پرواز می­کند. صدای بوق می‌زند به گوشم. می­کشم کنار و می­گذارم رد شود. یک وانت آبی، که چندتایی گوسفند عقبِ آن جا خوش کرده‌اند. حالا دیگر برای پراید بوق نمی­زند که سبقت بگیرد. خورشید پایین‌­تر آمده و می­زند توی چشمم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۴۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۷۸ صفحه

حجم

۳۴۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۷۸ صفحه

قیمت:
۳۱,۵۰۰
تومان