دانلود و خرید کتاب رهسپاری مرجان احمدی
تصویر جلد کتاب رهسپاری

کتاب رهسپاری

نویسنده:مرجان احمدی
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب رهسپاری

کتاب رهسپاری نوشتهٔ مرجان احمدی را انتشارات آوند دانش منتشر کرده است. این کتاب داستان پادآرمان‌شهری فضایی را روایت می‌کند که آدم‌ها پس از رسیدن به هفتادسالگی باید آمادهٔ ورود به مرحله‌ٔ رهسپاری یا همان مرگ باشند اما یکی از ساکنان این پادآرمان‌شهر تصمیم دیگری می‌گیرد و قصد می‌کند تا این رویه را تغییر دهد.

درباره کتاب رهسپاری

در پادآرمان‌شهری فضایی، در جایی که همه باید تمامی احساساتشان را کنترل کنند و عاشق نشوند، مردی عاشق می‌شود. حسی ممنوع که عقوبت سنگینی به همراه دارد. این پادآرمان‌شهر قانون دیگری هم دارد: تمامی ساکنان در سن هفتادسالگی رهسپار مرگ می‌شوند و به خوابی ابدی فرو می‌روند. اما مرد عاشق این قصه که هیووان نام دارد، تصمیم می‌گیرد این قانون را به هم بزند و با نیروی عشق از آيين رهسپاری و این سرزمین شوم بگریزد. آیا او موفق می‌شود؟ داستان را بخوانید تا متوجه شوید.

خواندن کتاب رهسپاری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به داستان‌های با فضای پادآرمان‌شهری و آخرالزمانی از خواندن این کتاب سود خواهند برد.

بخشی از کتاب رهسپاری

«قهرمان فیلم قبل از پریدن به درون گودال فریاد زد: «بمب!» برای لحظه‌ای سالن سینما در نوری زردرنگ غرق شد و همان یک لحظه کافی بود تا نور زرد و کهربایی بپاشد روی صورت زنی میا‌ن‌سال که دو تا صندلی آن‌طرف‌تر از او به پردهٔ سینما خیره شده بود. حس عجیبی از پشت کتف چپ او راه افتاد و کمتر از یک دقیقه تمام تنش را پیمود و پشت پلک‌هایش متوقف شد. بقیهٔ فیلم را فقط به زن میان‌سال و خطوط زیبای صورت او که در نورهای لحظه‌ای فیلم دیده می‌شد خیره ماند. بعد از پایان فیلم بی‌اراده و با کمی فاصله جوری که زن متوجه حضورش نشود، پشت سر او به راه افتاد. زن زیبا و خیال‌انگیز قدم برمی‌داشت. ملایم و یکنواخت، شبیه تاب خوردن شبیه رفت‌و‌برگشت امواج. راه رفتن او صدایی شبیه تلاطم دریا داشت و عطری شبیه خاطره‌ای شیرین از خودش به جا می‌گذاشت. خاطره‌ای که با چشم‌های بسته هم می‌شد رد آن را گرفت و تا آخر دنیا همان‌طور دنبالش رفت. خانهٔ زن زیاد دور نبود؛ تنها دو «تتیس» دورتر از محل اقامت او. حدود نیم ساعت پیاده‌روی حدس زده بود که هر دو در یک کویپر زندگی کنند، چون «کلونای‌»ها به‌جز سالن سینماهای داخل تتیسشان معمولاً از مجموعه‌های سینمایی تفریحی کویپر محل اقامت خودشان استفاده می‌کردند. به تتیس پنج که رسیدند، قبل از ورودی محوطهٔ اصلی ایستاد. نزدیک‌تر نشد همان جا ایستاد و نگاهش را پر کرد از باقی‌ماندهٔ تصویری که از زن می‌دید. زن قبل از ورود به محوطهٔ تتیس کمی مکث کرد، چرخید و با لبخند پشت سرش را نگاه کرد درست جایی که او ایستاده بود. با لبخند نگاهش کرد و بعد ناگهان داخل دهلیز دوم ناپدید شد مرد لرزید و بی‌اختیار به درختی که کنارش بود تکیه داد و آن‌قدر همان جا ماند تا کاملاً مطمئن شد که زن خیال برگشت ندارد مطمئن شد که حتماً رفته است. بعد سردرگم و هیجان‌زده راه افتاد و به خانهٔ خودش رفت. روی تختش که نشست چند دقیقه به تصویر خودش در مانیتور کنار تخت خیره شد به چند تار موی سفیدی که میان انبوه موهای قهوه‌ای‌اش داشت. به برق چشم‌های پف‌دار عسلی‌اش، به ابروهای پرپشت تیره‌اش، به لبخند پنهان‌شده در گوشهٔ لبش. باورش سخت بود اما واقعاً اتفاق افتاده بود. نشانه‌ای که منتظر آن بود به زیباترین شکل ممکن خودش را نشان داده بود. اگرچه شاید هنوز مرد از بعضی چیزها مطمئن نبود اما می‌دانست هیچ چیز خوبی برای او بدون دیدن و شناختن آن زن اتفاق نمی‌افتد بدون حرف زدن با زن، بدون دوباره و دوباره دیدن او. بدون به دست آوردن او حالا دیگر به نظر او تمام قوانین دست‌وپاگیر «مدون»، حتی اصول «هانومیا» بیشتر از همیشه غیرکاربردی و احمقانه بود. اصول احمقانه‌ای که به او اجازهٔ عاشق شدن نمی‌داد. اجازهٔ زندگی کردن، اجازه رویا داشتن... . اما او عاشق شده بود و این یعنی همان راهی که منتظر بود تا پیش پای زندگی‌اش گذاشته شود.» 

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۳۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۹۸ صفحه

حجم

۸۳۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۹۸ صفحه

قیمت:
۹۶,۰۰۰
۲۸,۸۰۰
۷۰%
تومان