دانلود و خرید کتاب دو بلیت برای اتاق تاریک مهسا لزگی
تصویر جلد کتاب دو بلیت برای اتاق تاریک

کتاب دو بلیت برای اتاق تاریک

نویسنده:مهسا لزگی
انتشارات:نشر کتاب چ
امتیاز:
۳.۸از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دو بلیت برای اتاق تاریک

کتاب دو بلیت برای اتاق تاریک نوشتۀ مهسا لزگی است. این کتاب را کتاب چ برای نوجوانان منتشر کرده است.

درباره کتاب دو بلیت برای اتاق تاریک

دو بلیت برای اتاق تاریک یک فانتزی عجیب و رازآلود است که با مرگ شروع می‌شود و با سفری پرماجرا به جهانی ناآشنا ادامه پیدا می‌کند. در این جهان، «رؤیا» پاسخ پرسش‌هایش را می‌یابد و مسیری را طی می‌کند که به آرامش می‌رسد.

خواندن کتاب دو بلیت برای اتاق تاریک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این رمان جذاب و خواندنی به نوجوانان علاقه‌مند پیشنهاد می‌شود.

درباره مهسا لزگی

مهسا لزگی در تابستان ۱۳۷۱ به دنیا آمده است. او از کودکی می‌خواست نویسنده و از نوجوانی می‌خواست نویسنده و دانشمند شود. او دکترای فیزیک نظری دارد. اولین داستانش در ۱۹ سالگی در هفته‌نامهٔ نوجوانانهٔ «دوچرخه» به چاپ رسید و کتاب «دو بلیت برای اتاق تاریک»، سومین رمان چاپ‌شدهٔ او برای نوجوانان است.

بخشی از کتاب دو بلیت برای اتاق تاریک

«در زدند. با خودم فکر کردم چه خوب می‌شد اگر بابا پشت در بود. یک ماه پیش بابا مرد. قفسهٔ سینه‌اش درد می‌کرد و بعد از روی مبل به‌طرف زمین خم شد و من خیال کردم دارد دراز می‌کشد. دراز کشید، اما نه برای خوابیدن.

دوباره در زدند. انگار مامان خانه نبود تا در را باز کند. از اتاق بیرون آمدم و مامان را هیچ جای خانه ندیدم و در را باز کردم.

بابا بود.

حتماً فکر می‌کنید می‌توانست در هوا شناور بماند، از دیوار رد شود یا پرواز کند. بله درست فکر می‌کنید. همهٔ این کارها را می‌توانست انجام بدهد، اما به‌جای این کارها، کمی توی صورتم دقیق شد و گفت: «انگار نخوابیدی.»

آمد توی خانه و یک‌راست رفت و روی مبل نشست. موهایش چرب بود و شانه‌نشده بود. چشم‌هایش هم یک‌هوا درشت‌تر شده بود. چمدان قهوه‌ای سوختهٔ قدیمی را کنار پاهایش گذاشت. نگاه خیره‌اش دوباره روی صورت من که مثل مجسمه سرجایم خشک شده بودم، برگشت.

«من این‌جا توی این خونه که تاریک‌خونه نداشتم؟ نه؟»

از شنیدن تاریک‌خونه به خودم لرزیدم. فهمید ترسیده‌ام. صورتش مثل وقتی شد که داشتم کارهایی را که خانم اورژانس پشت تلفن می‌گفت انجام می‌دادم. سعی می‌کردم بدنش را که تا همان نیم‌ساعت پیش فکر می‌کردم برای خوابیدن دراز کشیده، تکان بدهم. آن وقت چشم‌هایش کمی باز شد و انگار خندید و صدایش توی گوشم آمد که با خنده گفت: «نترس.»

«تاریک‌خونه بابا جون! برای چاپ‌کردن عکس.»

اما من هنوز می‌ترسیدم.

از خودش.

«نه، این‌جا نبود. مال وقتیه که جوان‌تر بودم. این خونه تاریک‌خونه‌ش کجا بود.»

با انگشت‌های باریکش چنگ انداخت توی موهایش و پس‌سرش را خاراند و موهایش را نامرتب‌تر کرد. در زدند. انگار صدای در، وزنه‌هایی را که به پاهایم بسته شده بود باز کرد. رفتم به سمت در، اما قبلش نفسم را در سینه حبس کردم و از توی چشمی نگاه کردم.

برگشتم و به بابا نگاه کردم و گفتم: «مامانه.»

بابا خمیازه‌ای کشید و گفت: «نمی‌دونی چه‌قدر خسته‌ام! من یه‌کمی بخوابم. بعد با هم حرف می‌زنیم. باشه؟»

 چمدان را روی زمین گذاشت و قفلش را باز کرد. در چمدان از جا دررفت و باز شد و یک قناری زرد از تویش بیرون پرید. بابا قناری را با خونسردی توی هوا گرفت و برگرداندش توی چمدان. اول یک پا و بعد آن یکی پایش را توی چمدان کرد، پشتش را خم کرد و آرام در چمدان را روی خودش بست. به چمدان که کمی روی زمین وول خورد و آرام گرفت، خیره شدم. صدای زنگ دوباره بلند شد. دوباره و چندباره. برگشتم و بازش کردم.»

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۵/۳۰

موضوع جالبی داشت💛💜

A_HELIA
۱۴۰۲/۱۲/۲۰

کتاب خیلی جالب ک هیجان انگیز است من وقتی کتاب را می‌خواندم انگار اونجا بودم و نویسنده خوب همینجوری کتاب هایش رو مینویسه

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

حجم

۹۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰
۵۰%
تومان