دانلود رایگان کتاب طلوع خورشید جیمز راس ترجمه نگین کارگر

معرفی کتاب طلوع خورشید

«طلوع خورشید» داستان کوتاهی نوشته جیمز راس، نویسنده آمریکایی و از مجموعه مطالعه در وقت اضافه است. زمان تقریبی مطالعه: ۶ دقیقه
آوا داوودی فر
۱۳۹۹/۰۳/۲۹

داستان روان و ساده ای بود. موضوع که کشیدن تصویر کسی که دوسش داری برای روز تولدش بود رو دوست داشتم

P.H
۱۳۹۶/۰۱/۱۶

احساسات را به زیبایی به تصویر کشید

MOHSEN M.B.K
۱۳۹۶/۰۹/۲۲

خیلی دوست داشتنی و روان بود، شاید داستان خاصی نداشت اما چرا باید انتظار داستان داشت؟ آیا سادگی و زیبایی زندگی کافی نیست؟ :)

گابو
۱۳۹۶/۱۰/۲۶

احساس میکنم یکم ترجمش مشکل داشت....ولی کتاب خوبی بود....الان که نظرات رو دیدم دوستان از سادگی داستان شکایت داشتن....ولی چرا باید همیشه داستان هایی رو بخونیم که نکنه ای چیزی دارن وخوبی داستان های ساده رو انکار میکنیم....همین که ساده

- بیشتر
🍃رز رزاسه🍃
۱۳۹۵/۱۲/۱۵

احساسش قشنگ بود 😇😇😇😇

💕Adrien💕
۱۳۹۹/۰۹/۰۴

عااااااااالی بود✨✨✨✨✨

مریم
۱۳۹۵/۱۱/۲۲

جایی بعضی آدما هیچ وقت پر نمیشه همیشه خالی...

hoda.family
۱۴۰۰/۱۰/۰۲

به نظرم کتابش حس خوبی رو در چند دقیقه منتقل میکنه.

f _ akn
۱۳۹۹/۰۹/۱۶

کتاب خوب و روانی بود و با اینکه خیلی کم بود جذابیت کتاب حفظ شده بود ...

مسافر
۱۳۹۹/۰۵/۱۲

متن روان و جالبی داشت.... و البته به فکر هم نیاز داشت

پنجره‌ام رو به آفتاب است و صبح‌های تابستان اگر هوا ابری نباشد، نور آفتاب من را شاداب و سرحال می‌کند. مهم نیست شب قبل تا چه ساعتی بیدار مانده باشم، از جایم بلند می‌شوم، صبحانه درست می‌کنم، تلویزیون می‌بینم، حمام می‌کنم. اگر قبل از ساعت شش باشد، معمولاً یک استکان چای می‌خورم و دوباره به تختم برمی‌گردم و تا ساعت هفت چرت می‌زنم و بعد در حالی که سرم سنگین شده بیدار می‌شوم. اگر خانه‌ی خواهرم مانده باشم تا زمانی که بچه‌ها بیدارم کنند یا زمانی که خواهرم سر برسد، می‌خوابم. بستگی دارد کدام زودتر باشد. من سحرخیزم و شب‌ها به محض اینکه سرم روی بالش برسد خوابیده‌ام. امروز صبح از خواب می‌پرم، مثل اینکه یک ساعت زنگدار به من شوک الکتریکی داده باشد؛ هوای بیرون آفتابی نیست. پرده‌ها را کنار می‌زنم. آسمان کبود است.
💕Adrien💕
امروز تولد پدر است. مادر هیچ اشاره‌ای به این موضوع نمی‌کند. شاید برادرم دعوا راه انداخته باشد، برای همین وقتی از سر کار برگردد، او را سرحال خواهم کرد.
💕Adrien💕
پنجره‌ام رو به آفتاب است و صبح‌های تابستان اگر هوا ابری نباشد، نور آفتاب من را شاداب و سرحال می‌کند. مهم نیست شب قبل تا چه ساعتی بیدار مانده باشم، از جایم بلند می‌شوم، صبحانه درست می‌کنم، تلویزیون می‌بینم، حمام می‌کنم. اگر قبل از ساعت شش باشد، معمولاً یک استکان چای می‌خورم و دوباره به تختم برمی‌گردم و تا ساعت هفت چرت می‌زنم و بعد در حالی که سرم سنگین شده بیدار می‌شوم.
𝕄𝕖𝕧🍹🥢
این کار نتیجه‌ی شش ماه وسواس به خرج‌دادن در مورد خطاطی است و از دوره‌ای نشئت می‌گیرد که روی نقاشی کارتونی کار می‌کردم، که از لیختن اشتاین و وارهول و هنرمندان قبل‌تر مایه گرفته است. همان طور که روی تخت نشسته‌ام زغال و چند پاستل گچی برمی‌دارم. یک کاغذ A۳ طوسی ضخیم به تخته وصل می‌کنم و پایین کاغذ را روی زانوهایم قرار می‌دهم.
𝕄𝕖𝕧🍹🥢
من هنرمندم. این طور نیست که فقط خط‌ها را صاف بکشی یا دایره را گرد بکشی، مثل چیزی که در مدرسه به همه‌ی ما یاد داده‌اند. من، برخلاف بقیه‌ی مردم، از میان این خطوط پیام‌های بیشتری دریافت می‌کنم. خیلی صادقانه‌تر، می‌دانم. من کتاب‌های بسیاری می‌خوانم
Mohsen
بعد زغال را برمی‌دارم و شروع می‌کنم. پاستل گچ را برمی‌دارم تا کمی رنگ به چشم‌ها و سپس به دهانش بدهم. و «همینه، بابا... این تویی...!» پایان
نگار
بعد او به هر کدام از نقاشی‌ها نگاه می‌کند و می‌فهمد که من او را دوست دارم و هیچ گاه فراموشش نکرده‌ام.
Mohsen
باید به مدرسه بروم. واقعاً باید بروم. از آن بچه‌هایی نیستم که از مدرسه بترسم. بچه‌ها را نمی‌زنم. خنگ هم نیستم. فقط نمی‌توانم دلیل قانع‌کننده‌ای پیدا کنم که وقتم را در کلاس‌های مدرسه برای خواندن فیزیک و اجتماعی و بودیسم تلف کنم.
Azra Najafi

حجم

۸٫۲ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۲ صفحه

حجم

۸٫۲ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۲ صفحه

قیمت:
رایگان