کتاب نیوتن زیر درخت گردو
معرفی کتاب نیوتن زیر درخت گردو
کتاب نیوتن زیر درخت گردو نوشتهٔ لیلا صبوحی است. نشر نیماژ این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب نیوتن زیر درخت گردو
لیلا صبوحی در کتاب نیوتن زیر درخت گردو روایتی از فراق خواهرانی دوقلو را بیان میکند که جانشان به هم وابسته بوده است. یکی از آنها درگذشته است و دیگری لابهلای یادداشتهای باقیمانده از او در پی کشف راز زندگی او است؛ راز یک عشق. «صنم» میخواهد بفهمد خواهر درگذشتهاش، «صبا» عاشق چه کسی بوده است. صبوحی در این خط روایی، تجربهٔ زیست دانشجویی دخترانه در ایران امروز را شرح میدهد. این نویسنده، لیلا صبوحی که پیشتر در رمانها و داستانهای کوتاهش نشان داده بود که تمایل زیادی به ساختارهایی بدیع دارد و از این ساختارها برای ارائهٔ بهتر قصهاش به خواننده استفاده میکند. او در این رمان موقعیت دو خواهر بههموابسته را با بهرهگیری از قوانین فیزیکی ساختارمند کرده است.
خواندن کتاب نیوتن زیر درخت گردو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ایرانی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره لیلا صبوحی
لیلا صبوحی متولد تبریز است و از دوران دانشآموزی کار نوشتن را شروع کرده است. آثار او در نشریات مختلفی به چاپ رسیدهاند. اولین داستان مستقل صبوحی با عنوان «پاییز از پاهایم بالا میرود» در سال ۱۳۹۵ چاپ شد و دومین رمانش آبان ماه سال ۱۳۹۷ با عنوان «سیاوش اسم بهتری بود» منتشر شد. «نیوتن زیر درخت گردو» تازهترین رمان این نویسنده است که اسفند سال ۱۳۹۹ به چاپ رسید.
بخشی از کتاب نیوتن زیر درخت گردو
«چندتا پیامک هم بیشتر نبود. بیست سی تا «از» و همینقدرها هم «به». ظاهراً که توی زمان نسبتاً کوتاهی هم ردوبدل شدهبودند. مثلاً نهایتاً ده پانزده روز. هم شارژ گوشی کم بود و هم مامان و عمه و خاله برای نماز بیدار بودند. نتوانستم خیلی دقیق و درست بخوانمشان ولی اینطور که فهمیدم، گویا باهم قراری داشتهاند. ساعت پنجونیم عصر، توی پارکلاله، مقابل موزهٔ هنرهایمعاصر. از تاریخ ارسال که به میلادی بود، حساب کردم دیدم مال مرداد و شهریور ۹۵ بوده. همان موقع که صبا رفتهبود تهران برای کارهای انتقالی و مرخصیاش.
صبا یک جورهایی با ن.ج حرف میزد که انگار مدیونش بوده. یک حسی آمیخته از ترس و احترام و فرار و عشق و تنفر توأمان توی حرفهایش نسبت به نادر احساس میشد. یکسره داشتند خیلی رسمی و کتابی از همدیگر بابت چیزی عذرخواهی میکردند. مخصوصاً صبا.
قشنگ معلوم بود که صبا داشته از دیدنش فرار میکرده ولی نادر با سماجت اصرار داشت که ببیندش. توی اصرارهایش حرف از زخم و استخوان زدهبود و اینکه او و صبا چه بخواهند و چه نخواهند استخوانی لای زخم همدیگر هستند. گفتهبود این دیدار هر قدر هم که برایشان سخت باشد، مثل عوض کردن دردناک پانسمان یک زخم، لازم است و میتواند کمکشان کند که زخمهایشان زودتر و با رد کمتری بهبود پیدا کند.
صبا هم مدام از یک اتفاق ناخواسته حرف میزد که معلوم بود بابتش خیلی معذب است و همهاش میگفت چیز خاصی در این میان نبوده و او هرگز در این مدت چیزی را که انگار خیلی مهم هم بوده حتی به اندازهٔ یک بندانگشت یا تارِمو با او یا نمیدانم رفیقش شریک نشده. میگفت هیچوقت دوست نداشته این اتفاق بیفتد و خودش بیشتر از هرکسی دارد بابتش عذاب میکشد و از این حرفها. مدام میگفت به مردک حق میدهد از دستش عصبانی باشد و هر تصمیمی که میخواهد دربارهاش بگیرد. یکبند هم خواهش میکرد که یارو از دیدنش صرفنظر کند. اما مردک دستبردار نبود، چیزهایی میگفت که نمیشد ازش سر در آورد. غیر از خودش، مدام از یک نفر دیگر هم حرف میزدکه بهش میگفت رفیقم یا رفیق. اگر غلط نکنم منظورش از این رفیق، همان جانیولداشیم بوده. مردک مدام میگفت او و رفیقش هر دردیشان هم باشد، تنها نیستند و میتوانند به همدیگر کمک کنند یا حتی گاهی با دادوبیداد کردن سر همدیگر آرام بگیرند و در عوض مرتب از حال بد و تنهایی صبا ابراز نگرانی میکرد و میخواست صبا بهش اجازه بدهد که تنهایش نگذارند. ولی صبا ازش میخواست اینجوری بهش ترحم نکند و به حال خودش بگذاردش چون ترحم حالش را بدتر میکند.»
حجم
۲۲۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۲۲۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه