کتاب آخرین رز کشمیری
معرفی کتاب آخرین رز کشمیری
کتاب آخرین رز کشمیری نوشتهٔ باربارا کلورلی و ترجمهٔ علیرضا دوراندیش است. نشر قطره ماجرای کاوشگریهای «جو سندیلندز» را در قالب یک رمان پلیسی انگلیسی منتشر کرده است.
درباره کتاب آخرین رز کشمیری
کتاب آخرین رز کشمیری حاوی یک رمان معاصر و پلیسی است که از کتابهای برگزیدهٔ سال بهانتخاب نیویورک تایمز بوده است. این رمان اولینبار در سال ۲۰۰۱ میلادی چاپ شد. داستان چیست؟ جسد زنی انگلیسی پیدا میشود که رگ دو دستش زده شده و در حمامی از خون و آب شناور است، اما این حادثه، خودکشی بوده است یا قتل؟ پروندهٔ این زن به دست بازپرس اسکاتلند یارد با نام «جو سندیلندز» سپرده میشود؛ کسی که از جهنم جنگ جهانی اول جان سالم به در برده و توانسته شش ماه در آبوهوای شرجی کلکتهٔ تحتحکومت انگلیسیها دوام آورد. جو سندیلندز تحقیقات خود را شروع میکند و بسیار زود درمییابد که مرگهای اسرارآمیز دیگری نیز وجود دارد که با قتل زن انگلیسی در ارتباط است. جو سندیلندز باید تمام تلاش خود را بکند تا قاتلی زیرک را بهدست عدالت بسپارد؛ درحالیکه میداند قربانی بعدی این قاتل نیز انتخاب شده است! با او و کاوشگریهای او همراه شوید. این رمان ۲۷ فصل دارد و باربارا کلورلی آن را به رشتهٔ تحریر در آورده است.
خواندن کتاب آخرین رز کشمیری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر انگلستان و قالب رمان پلیسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آخرین رز کشمیری
«صبحگاهان، بعد از شبِ رقص مانولی، جو با این باور از خواب بیدار شد که دیگر برای مسابقهٔ سوارکاریِ نیمه شبانه زیادی پیر شده است. آن ماهیچههای خشک و غیرعادی دیگر مایل نبودند تا از دستوراتش پیروی کنند و نالهکنان و با ناراحتی و درد بلند شد و تکتک اعضا و جوارحِ خودش را آزمود. افکارش عقب دویدند، به اتفاقات شب پیش، و تمرکز کردند روی بامبوی دلاور، و با لطف و اشتیاق، پرشِ اُریب و تکاندهندهٔ او را از روی گودال آبراه به خاطر آورد. فکر کرد: «اگر من درد دارم، در حیرتم پس بامبو چه میکشد؟ او هم آنقدرها از من جوانتر نیست.»
میدانست که اسب اکنون در امن و امان است اما چیزی وسوسهاش کرد تا برود و از این موضوع مطمئن شود. به زحمت، و دست و پا زنان، خودش را از رختخواب بیرون کشید، نخستین لباسهای دمِ دستش را پوشید و قدمزنان، رو به سپیدهدم ساکت هندی، بیرون زد. سکوت بود، به جز صداهایی که از دور دست میآمدند. صدای پارس سگی میآمد و صدای ضعیفِ پارسِ همسرایانی دیگر، که صدای پارس او را جمع میکردند و بعد همگی در دور دست خفه میشدند. جایی، یک چرخاب، با صدای موزونِ چکاچکی، میچرخید. بچهٔ کوچکی با گریه از خواب بیدار شد و سپس، بیدرنگ، خاموش ماند.
جو لحظهای ایستاد تا آرامش یک روزِ بیباد و ساکن را بچشد. تماشا کرد که چطور نخستین دودِ پیچان از آتشِ یک آشپزخانه، شروع کرد به بالا رفتن و مخلوط شد با مِهی صبحگاهی که به موازات زمینِ خفته دراز کشیده بود. جهان در انتظار رسیدن روز بود. چیزی نمانده بود تا یک بار دیگر آن ناهمگونیِ زندگی در پانیخط آغاز شود، اما تا آن هنگام، جو مشغولِ در اختیار گرفتن شهر و این آرامشِ رنگارنگش بود.»
حجم
۳۴۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه
حجم
۳۴۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه
نظرات کاربران
عالی