دانلود و خرید کتاب شب‌شکن هیات تحریریه موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس
تصویر جلد کتاب شب‌شکن

کتاب شب‌شکن

معرفی کتاب شب‌شکن

«شب‌شکن» نگاهی اجمالی به زندگی حضرت ابراهیم(ع) از منظر مثنوی معنوی مولانا است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: خورشید آخرین شعاع سرخ‌فام خود را در خط افق پنهان می‌کند و تصویر آن آرام در بسترِ ماسه‌های نرم و روان صحرا فرو می‌رود و پایان یک روز پرهیاهوی دیگر را اعلام می‌کند. اینجا ستاره‌ها درخشندگی دیگری دارند و کم‌کم بر پهنای آسمان ظاهر می‌شوند و چه زیبا چشمک می‌زنند. شن‌ها زیر نور نقره‌فام مهتاب می‌درخشند و با باد کویر از این‌سو به آن‌سو می‌روند و ماه در سینۀ آسمان به پهن‌دشت صحرا و آن خانۀ کوچک خیره‌خیره می‌نگرد. پسری کوچک با چشمانی درشت و چهره‌ای زیبا و معصومانه سر بر پای مادر گذارده است. انگشتان پر مهر مادر در لابه‌لای موهای مجعد پسر آن را تاب می‌دهد و نوازش می‌کند. او درحالی‌که قطرات زلال و شفاف اشک در چشمانش چون شبنم برق می‌زند و می‌تراود، با صدایی مهربان می‌گوید: ـ مادر، مادرم، می‌توانی امشب باز هم برایم از پدر بگویی؟ و مادر هر بار که به یاد آن روزها می‌افتد حالش دگرگون می‌شود. آن روزهای غربت، آن روزهای بی‌کسی، آن روزهای امتحان و آن روزهای تنهایی در آفتاب و عطش و صحرایی برهوت ... آفتاب چه بی‌رحمانه بر ریگ‌های کویر شلاق می‌زد و عطش چه فریاد طاقت‌فرسایی داشت و آن کودک چه بیتاب ضجه می‌زد. اما مادر از به یاد آوردن تمام آن صحنه‌های جانکاه و دردناک ملول نمی‌شود، دوست دارد گرد و غبار هرگز بر خاطرۀ آن روزها ننشیند و دوست دارد به آن روزها سفر کند و خاطر خویش را با آن خاطره‌ها تسلا بخشد و با خدایش به نجوا بنشیند که: خدایا، چه خوب اجابتم کردی و چه مهربان یاری‌ام کردی تا در آن امتحان سربلند درآیم؛ خدایا، چقدر به من نزدیک بودی و چه کریمانه پریشانی‌ام‌ را سامان بخشیدی؛ خدایا، ...
م.ن
۱۳۹۷/۱۲/۲۵

خیلی جالبه تلفیقی از ادبیات و قرآن و حدیث

م.کرمی
۱۳۹۹/۰۱/۱۶

عالی هست. من صوتی اش گرفتم. صدای فوق العاده باعث دوچندان شدن عمق و مفهوم اثر شده.

کاربر 8828782
۱۴۰۳/۰۵/۱۳

کتابی مختصر اما کامل؛ میتوان خود را با شخصیت ها و رویدادها همراه دید و یک هم ذات پنداری شیرین با آنها داشت.

samaneh136310
۱۴۰۰/۱۱/۰۷

یه کتاب تاریخی از زاویه جدید همراه با شعر

بزن هر آنچه می‌زنی رضای من رضای تو
شهاب
اسماعیل، چرا به مرگ هاجر فکر نکردی؟ چرا به رنج ابراهیم نگاه نکردی؟ و چرا نپرسیدی چرا؟! چرا...؟! شگفتا، شگفتا اسماعیل از ادب تو، از عبودیت تو ... و چگونه با تمام ادب، با تمام عشق، با تمام وجود به ابراهیم گفتی: ـ إفعَل ما تُؤمَر ... إفعل ما تؤمَر ... سَتجدُنی إن‌شاءالله مِن الصّابرین و مگر نه این است که اسماعیل پایکوبان به منی می‌رود؟ و مگر لذتی بالاتر از قربانی شدن در پای دوست برای عاشق می‌شناسی؟ این تسلیم نیست، این عشق است و اسماعیل چه دوست دارد در درگاه دوست پذیرفته شود و همۀ وجودش فدای این فرمان شود. و ما، حالا که رفتنی هستیم، حالا که مُهر پایان بر صفحۀ زندگی همه‌مان رقم خورده، چرا از عشق نمیریم؟ و چرا به پای عشق فدا نشویم؟
rezaie
برای دوستی‌ات چراغ قرمز داشته باش و برای زندگی جهت‌نما
شهاب
هاجر به دنبال آب می‌دوید و خود می‌دانست که سراب است اما سعی هاجر بیان استقامت در بی‌کسی‌هاست و بیان توکل و اعتماد در بن‌بست‌ها. هرولۀ هاجر پیام از پا نیفتادن است، پیام اعتماد است و درس توکل. در آن بیابان تنهایی، آیا هاجر کسی را جز خدا داشت و به کسی جز خدا فکر می‌کرد؟ نه، او سراپا مقهور خدا بود و می‌دانست که تنها کسی که فریادش را می‌شنود هموست، پس ترک فریاد و ندبه نکرده و از سعی و تلاش دست نکشید. در تمام اضطرار و اضطرابش نه معترض بود و نه طلبکار. و آیا من، من و تو در آن عطش کویر و بی‌رحمی خورشید آیا تنها به ادب دست به دعا برمی‌داشتیم و با پای عشق به دنبال آب می‌گشتیم؟! ما که در کمترین مخاطره‌ها، اول فریاد تمام اعتراض‌هایمان را بر سر خدا می‌کشیم و بعد بر سر هر کسی که دستمان بیاید، هر کسی که نزدیک‌تر باشد، مظلوم‌تر، هر کسی به جز خودمان ...
rezaie
اما هاجر، آن سیاهپوست حبشی در تمام این هروله‌ها و دویدن‌ها و بی‌جواب ماندن‌ها، در تمام مدتی که فغان اسماعیلش به آسمان بلند بود و دست‌وپازدن‌های آن طفل معصوم را می‌دید و مهر مادری‌اش با سوز بی‌یاوری قلبش را می‌گداخت، هرگز از حریم عبودیت و رسم بندگی قدمی فراتر برنداشت و هرگز یادش نرفت که بگوید: بزن هر آنچه می‌زنی رضای من رضای تو
rezaie
چه جمعه‌ها که یک به یک غروب شد نیامدی چه بغض‌ها که در گلو رسوب شد نیامدی تمام طول هفته را به انتظار جمعه‌ام دوباره صبح، ظهر نه، غروب شد نیامدی خلیل آتشین‌سخن، تبر به دوش بت‌شکن خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
rezaie
حیف نیست من نمرود، خدای آسمان‌ها نباشم؟ و آن‌گاه به این فکر ناب می‌افتد که به آسمان‌ها برود و به سوی خدای آسمان تیر پرتاب کند. از هوا شد سوی بالا او بسی لیک بر گردون نپرد کرکسی   یکی روی تخت می‌نشیند و با کرکسان به آسمان سفر می‌کند، به سوی خدا تیر می‌اندازد و یکی روی زمین نشسته، با عصیان و اعتراض و بی‌ادبی‌اش تیر پرتاب می‌کند فرقی نمی‌کند هر دو نمرودند، نمرود ...
rezaie
دنبال کسی باش که وقتی می‌آید به‌راحتی نمی‌رود و با خودش نور و روشنایی هدیه می‌آورد، دنبال عشقی باش که همیشه جاودان بماند، با تو زندگی کند و با تو بمیرد و با تو در حشر برخیزد، دنبال آتشی باش که بر افروزد و غیر را بسوزد، دنبال کسی باش که بیاید و جلا دهد که سیاه کردن و تباه کردن را همه بلدند و دنبال ماهی باش که هیچ وقت افول نکند و خورشیدی که هرگز غروب نکند. هر دلبری ارزش دل‌بری ندارد و هر دلداری ارزش دل‌داری ندارد
mohsen

حجم

۲۸۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۹۵ صفحه

حجم

۲۸۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۹۵ صفحه

قیمت:
۲۱,۰۰۰
۱۰,۵۰۰
۵۰%
تومان