کتاب رازهای یک روان شناس
معرفی کتاب رازهای یک روان شناس
کتاب رازهای یک روان شناس نوشتهٔ فرشاد نجفی پور و ویراستهٔ پریوش طلایی است و انتشارات نسل نواندیش آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب رازهای یک روان شناس
فرشاد نجفی پور در کتاب رازهای یک روان شناس سعی کرده حاصل تجربیات خود درخصوص رواندرمانگری را گردآوری کند. برخی از مسائلی که در این کتاب مطرح میشوند از این قرار است:
آیا انسانهای خلاق مشکل روانی دارند؟
مادرهای نامهربان، دخترهای ناکام
پدر و مادرها اینها را نمیدانند
دروغ قسمتی از عشق است
این آدم «محکم» است، باور کنید
خیالپردازی اصلاً بد نیست
وسواس و گزینههای روی میزش
استرس، چین و چروک صورت و سفیدی موها
بدخوابی را میشود خواباند
آدمشناسی در چند دقیقه
کدام نوجوان قابل اعتماد است؟
چرا من عزتنفس خوب ندارم؟
اضطراب به رفتاردرمانی بهتر از دارو جواب میدهد
هرگز برای همدردی این حرفها را نگویید
خواندن کتاب رازهای یک روان شناس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران کتابهای موفقیت و خودیاری پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رازهای یک روان شناس
«آینه دختربچهها چهره مادرشان است. اگر مادر مهربان باشد، دختربچه احساس امنیت پیدا میکند. یاد میگیرد قابل دوستداشتن است. این قابلیت به او هویت میدهد و باعث رشدش میشود.
دختری که مادرش نامهربان است، کمعاطفه است، نجوش است، بیکفایت است یا حتی سختگیر و بیرحم است و هویت و نگاه متفاوت پیدا میکند. این بچه شکاک یا منزوی میشود. این الگوها اگر درمان نشوند، ماندگار میشوند.
نکته کلیدی این است که نیاز به مهر مادر غریزی و انگیزهساز است و این نیاز با نبود آن کاهش نمییابد. این نیاز با این مفهوم وحشتناک که کسی که باید بیقید و شرط دوستش میداشته و دوستش ندارد هم همراه میشود. این تناقض تمامیت هویت دختر خصوصاً روابط او را تحت تأثیر قرار میدهد. روابط دوران کودکی میتواند عشقها و دوستیهای بزرگسالی را نشان بدهد. ماندگارترین زخمهای این دخترها هم هویت و روابط عاطفیشان است.
این دخترها نمیدانند قابل دوست داشتن و توجه هستند. حرفهای منفی مادرشان دائم در گوششان زنده است که «تو باهوش، خوشگل، مهربان، دوستداشتنی و باارزش نیستی». این صدا نمیگذارد استعدادها و توانمندیهای آنها ظهور کنند. بعضیها احساس میکنند حقهباز هستند و میترسند وقتی موفق و خوشبخت هستند دستشان رو بشود.
یکی از این خانمها میگفت:«من ماندهام چرا بعضیها میخواهند با من دوست باشند. نمیفهمیدم هم قضیه چیست. هنگام درمان فهمیدم که این از بقایای رفتار مادرم است». اینها باور دارند که روابط همگی ناپایدار هستند و نمیتوانند دوست یا عاشق بشوند. در هر رابطهای مدام دنبال تضمین میگردند. عشق برای اینها یک فکر مزاحم و پر از احساسات متزلزل، جذابیت جنسی و حسادت است.
بسیاری از اینها بیحدوحَصر محبت میکنند و درنتیجه نمیتوانند رابطه سالم برقرار کنند. نمیتوانند با همجنسهای خودشان دوست بشوند. نمیتوانند «نه» بگویند. توقعات غیرممکن دارند که همه را فراری میدهند؛ یعنی یا خیلی داغ یا خیلی سرد هستند و حد وسط ندارند. درنهایت یک رابطه عاطفی ماندگار نمیتوانند داشته باشند.
یکی از این خانمها میگفت:«بچه که بودم مادرم فقط به اشتباهاتم میپرداخت و کاری به موفقیتهایم نداشت. بعد از دانشگاه به هر کاری مشغول میشدم بالادستیهایم میگفتند که برای پیشرفت انگیزه ندارم. آنوقت فهمیدم که خودم خود را محدود کرده بودم و نگاه مادرم را به خودم داشتم». بعضیها میگویند که از موفقیت خودشان شگفتزده میشوند و از انجام کارهای جدید به سبب ترس از عدم موفقیت اجتناب میکنند.»
حجم
۲۱۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۱۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه