دانلود و خرید کتاب فراموشی غیر مطلق سیده عادله قدیمی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب فراموشی غیر مطلق اثر سیده عادله قدیمی

کتاب فراموشی غیر مطلق

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب فراموشی غیر مطلق

کتاب فراموشی غیر مطلق سرودهٔ سیده عادله قدیمی است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب فراموشی غیر مطلق

شعر یکی از راه‌های انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله می‌گیرید و گمشده وجودتان را پیدا می‌کنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرن‌ها شاعران در شعرشان بازگو کرده‌اند.

شعر معاصر در بند وزن و قافیه نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده‌ است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. شاعر در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور می‌کند و کمک می‌کند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینه‌ای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است. 

خواندن کتاب فراموشی غیر مطلق را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران شعر ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب فراموشی غیر مطلق

«قلم در دست گرفته‌ام،

تا در برابر فراموشی غیر مطلق بایستم،

شاید سال‌های بعد،

نوشته‌هایم ورد زبان انسان‌های معاصر شود،

آنان که زندگی را بدون عشق نمی‌خواهند.

***

ما برای خواستن به دنیا آمده‌ایم،

برای انتخاب‌هایی که گاهی بی‌ اختیار برگزیده‌ایم،

خواستن تبعید گاه انسان معاصر است،

برای فراموشی‌های ناپراکنده،

و ما سال‌هاست که خویش را از یاد برده‌ایم

فصل اول ...

خواستن

التماس‌های پشت پنجره ...

آرزوی محال من،

دلتنگی گاه‌ و بیگاهم، التماس‌های پشت پنجره،

زندگی بدون تو، رنج مداوم است،

بغضی که نه اشک می‌شود و نه گلو را رها می‌کند،

چه فرقی می‌کند که کدام فصل سال است،

بی‌ تو هر روز پاییز است،

از آن پاییزهایی که به‌ جای برگ، تنها مرگ می‌ریزد،

کاش به‌ جای دیوارهای ترک‌ برداشته،

به شانه‌ی بی‌قرارت سر می‌گذاشتم،

و از تو می‌پرسیدم چایت را لیوانی می‌نوشی یا نه

آینه‌ی قدی ...

تعبیرم از تو فراغت پروردگار است از خلقت دنیا،

آن هنگام که بی‌هوا چای می‌نوشید و تو را از تصویر خود

در آیینه‌ای قدی خلق می‌کرد،

سردردهای عصرگاهی من،فارغ از جهان بی‌تو،

به خویشتن دچارم، به خلسه‌ای که نمی‌توانم رهایش کنم،

جای تو را هیچ پر نخواهد کرد، خسته‌ام از روزهای بی‌تو،

بیزارم از تکرار،

حال که جهان ما را، به تنفس هوای جدایی وادار کرده است،

بیا هوایمان را عوض کنیم،خیالم تشویش بی‌پایان است که در آن تنها به تو می‌اندیشم،

که تو پایان دنیای گذشته‌ام خواهی بود،

کابوسی که نمی‌خواهم به آن برگردم،

من با تو کودکی تازه به دوران رسیده‌ام،

که موهایش را به رنگ دلخواهش می‌آراید،

و عصای نامریی‌اش را به دیوار تکیه می‌دهد،

مرگ بر دنیای وارونه، که هرج‌ و مرج راه انداخته، تا مرا از تو بستاند،بی‌تعلق ...

قسم به عاشقانه‌هایمان،

که تو آن معشوق بی‌تکراری، که خدا برای زیبایی جهان دست به خلقتش زده است،

گفته‌های پریشانت، نظم دنیای مرا به‌ هم‌ ریخته است،

چشمانت بی‌تابی مرا از آن خود کرده،

من شگفت‌ زده‌ای بی‌تعلقم، که نه می‌تواند بدون تو زیست کند،

و نه زیستن بدون تو را می‌خواهد،

دستانم سرزمین ناشناخته‌ای است که تنها به دستان تو کشف خواهد شد،

تو عاشقانه‌ای بی‌تکراری،

خنده‌هایت، طعم میوه‌های تابستان است،

نوبرانه‌ای بی‌مانند، که گاه دلخواه است و گاه سرکش،

خواستنت اعتراف این روزهای من است

تلخ باشی یا شیرین،

همان‌قدر می‌خواهمت که هوا را

پیامبر دلبستگی ...

هم‌ نفس، کدام جاده تو را به من خواهد رساند،

من در کدام غروب تو را خواهم دید،

تا بی‌قراری‌های گاه‌ و بیگاهم را برایت بازگو کنم،

من بی تو سایه‌ای بر روی دیوارم، که از خود اراده‌ای ندارد و هر روز به نظاره‌ی خورشید می‌ماند، تا به‌سوی رؤیا قدم بردارد،

زمان بدون تو پیرمردی فرتوت است، که فراموشی کلافه‌اش کرده است،

من بازمانده‌ای از رؤیای توأم،

غریبی به‌ شدت دلواپس، که از هر خاطره‌ی از راه رسیده‌ای، سراغت را می‌گیرد،

تو پیامبر کدام دلبستگی هستی،

که معجزه‌ی نگاهت، دنیای مرا تغییر داده است،

می‌خواهم به احساس تو پناه بیاورم،

منی که گذشته را بدون تو از ذهن برده‌ام

جنگ جهانی ...

به دردهای بی‌ملاحظه‌ی قلبم عادت کرده‌ام،

به دلشوره‌هایی که گاهی دیوار روزمرگی‌هایم را می‌خراشد،

من بعد از تو، به انزوای شانه‌های خود پناه آورده‌ام،

به سردردهای کشنده، که زمان نمی‌شناسد،

چشمانم اختیار خود را از دست داده‌اند،

و چون سربازان عاشق از احساسم سرپیچی می‌کنند،

من بی‌تو در تقابل منطق و احساسم ایستاده‌ام

و هر روز به جنگ نابرابری تن می‌دهم،

در روزمرگی‌های تو، چندمین جنگ جهانی ناخواسته‌ام... »

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۷۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۶۵ صفحه

حجم

۲۷۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۶۵ صفحه

قیمت:
۱۹,۰۰۰
تومان