کتاب شوخی با عرشیان و جدی با فرشیان
معرفی کتاب شوخی با عرشیان و جدی با فرشیان
کتاب شوخی با عرشیان و جدی با فرشیان مجموعه داستانهای طنز نوشتهٔ شیما مقتدری است و انتشارات متخصصان آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب شوخی با عرشیان و جدی با فرشیان
جهان باقی جهان ناشناختهای است که وجود مادی انسان راهی به آن ندارد. آنچه که از سرای باقی به ما رسیده، تنها در خلال آیات و روایات است؛ همچنین در سالهای اخیر پژوهشهای بسیاری درباره اشخاصی که حالت مرگ را تجربه کرده و سپس به این جهان بازگشت داده شدهاند، انجام شده است. در خلال این پژوهشها اطلاعاتی درباره سیر حرکت روح در سرای باقی به دست آمده که قابلتأمل است.
بااینحال هدف از نگارش این کتاب، شناساندن جهان برزخ و آخرت نیست؛ زیرا چنین امری برای انسانِ گرفتار در کالبد مادی امری گزاف خواهد بود، اما همانطور که در نام کتاب «شوخی با عرشیان» آمده، آنچه درباره ملکالموت، عالم قبر، ملک عذاب، بهشت و جهنم و ... بیان شده است، بر پایه طنز بوده و با تکیه بر خلق و تصور نویسنده نگارش شده است.
در ادامه در عنوان کتاب عبارت «جدی با فرشیان» آمده است که اشاره به اعمال انسان دارد که به استناد آیات و روایات دارای بازخوردهایی است و انسان چه در این دنیا و چه در سرای آخرت با آن مواجه خواهد شد؛ بنابراین نمیتوان از این سنت الهی چشمپوشی کرد.
شایان ذکر است؛ آیات قرآنی و مستندات روایی به ضمیمه تمام داستانها آمده است. آیات قرآنی جزو مستندات محکم مکتب شیعه است و همچنین تلاش شده از روایات مشهور استفاده شود؛ روایاتی که قابلدسترسی باشند. چهبسا مطالب بسیار زیادی دراینباره وجود دارد که فضای داستان گونه کتاب مجال پرداختن به آن را نمیدهد.
نکته پایانی آنکه درونمایه کتاب طنز است؛ زیرا این عقیده وجود دارد که در برخی موارد زبان نرم و لطیف اثربخشی بهتری خواهد داشت. بهخصوص لطافت زبان برای قشری از جامعه که تازه پا به عرصه جوانی گذاشتهاند و جهان را از دریچه دیگری میبینند، میتواند لذتبخشتر باشد.
داستانهای این کتاب با زبان طنز و به امید تفکر و تأمل بیشتر نگارش شده است.
خواندن کتاب شوخی با عرشیان و جدی با فرشیان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران طنز پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شوخی با عرشیان و جدی با فرشیان
«مرد داشت از خانه خارج میشد که میناخانم را پشت در دید. با هم سلام و احوالپرسی کردند. سپس مینا وارد خانه شد و رو به فهیمه گفت: «شوهرتم جلو در دیدم.»
فهیمه با سر تأیید کرد و گفت: «آره، داره میره خونه خواهرش.»
او کیفش را روی مبل گذاشت و گفت: «تو هم میخواستی بری؟ نکنه مزاحم شدم!»
_ نه بابا من نمیخواستم برم.... اون اوایل میرفتم، الان دیگه نه!
_ یعنی با خواهرش قهری؟
_ نه قهر نیستم، با هم رفتوآمد داریم.... غیر از اون، بهنام هفتهای یه روز بچههای خواهرش رو میبره گردش... نزدیک ۱۵ساله شوهرش فوت شده... از همون اول بهنام هوای بچههای خواهرش رو خیلی داشت... میگفت، اینا پدر ندارن، من باید حواسم بهشون باشه.
_ خب چرا خواهرش شوهر نکرده؟!
_ کرده... ولی خب بهنام این بچهها رو ول نمیکنه.
_ جدی؟!... باریکلا آقا بهنام!
فهیمه نیشخندی زد و گفت: «آره باریکلا!... اوایل ازدواجمون خیلی برام سخت بود قبول کنم که یه روز از هفته رو بذاره برا اونا... یه چند سال کوتاه اومدم، باهاش میرفتم... خدایی بچهها هم خیلی خوشحال میشدن، خیلی دلشون باز میشد... الان دیگه حال و حوصلهاش رو ندارم... ولی خب کاری هم به بهنام ندارم... بهش گیر نمیدم، میذارم بره.»»
حجم
۴۷۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
حجم
۴۷۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه