کتاب سپیددار
معرفی کتاب سپیددار
کتاب «سپیددار» نوشتۀ اشرف پهلوانی قمی و ویراستۀ فهیمه پوریا (گروه متنوک) است و نشر معارف آن را منتشر کرده است. سپیددار خاطرات یک مدافع سلامت و مادری قهرمان است که روزهای پرالتهاب دوران کرونا را روایت میکند.
درباره کتاب سپیددار
داستان با تصویر یک خانوادۀ گرم و صمیمی اهل قم در یک روز تعطیل آغاز میشود که برای خوردن نهار آماده میشوند. مادر پرستار است و سه فرزند دارد. رابطۀ زیبایی میان اعضای خانواده به چشم میخورد اما خانۀ پر از مهر آنها با شنیدن خبری از تلویزیون لبریز از اضطراب میشود. خبرها حاکی از افزایش تعداد فوتیها و بیماران مبتلا به کرونا در شهر قم است. حالا همسر و فرزندان با نگاهی پر از نگرانی باید مادر را برای رفتن به بیمارستان بدرقه کنند.
در زمستان سال ۱۳۹۸ وزارت بهداشت اعلام کرد ویروس کرونا به ایران سرایت کرده است. و قم اولین شهری بود که مردم به این بیماری مبتلا شدند. از آن لحظه به بعد ایران با شوک بزرگی روبهرو شد و سبک زندگی مردم به طور کلی تغییر کرد و خبر اصلی، آمار فوتیها بر اثر این بیماری مرموز بود. بیماری کرونا تقریباً در همۀ مشاغل تغییراتی اساسی ایجاد کرد اما بیمارستانها و خدمات درمانی وسط این معرکه بودند و کارشان چندین برابر سختتر شد.
رمان سپیددار خاطرات یک مدافع سلامت است که در قالب رمان نوشته شده است. اشرف پهلوانی قمی در کتاب سپیددار دوران سخت و فراموشنشدنی کرونا را روایت میکند. داستان به شیوۀ اول شخص روایت میشود و نویسنده با زبانی ساده، روان صمیمی به بیان فداکاریها، رشادتها و شجاعتهای مدافعان سلامت میپردازد.
رمان سپیددار داستان زندگی مادری قوی را روایت میکند که بیماری ناشناخته و سختی مثل کرونا او را از راه خدمت به هموطنان و بیماران منحرف نکرد. او در شرایط دشوار دوران اپیدمی کرونا نه بچههایش را بهانه کرد نه وظیفۀ مادریاش را کنار گذاشت. این رمان تجربۀ واقعی و شوکه کنندۀ یک مادر مدافع سلامت است که زحمات شبانهروزی کادر درمان را به تصویر میکشد، کسانی که از حق خود و خانوادهشان برای کمک به دیگران گذشتند و شجاعانه به مردم و کشورشان خدمت کردند.
خواندن کتاب سپیددار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به علاقهمندان به رمانهای ایرانی و خاطرات پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سپیددار
«با شنیدن خبر دو چین روی پیشانی حاجی افتاد و زل زد به صفحهای که هفت هشت متر آنطرفتر، روی دیوار روبهرو بود. دلم هری ریخت. بلند شدم و خودم را به تلویزیون رساندم. با نوک تنها انگشتی که از رنگ و لعاب آبگوشت در امان مانده بود، دکمۀ صدا را چندین بار فشار دادم. چشمهایم داشت از حدقه در میآمد.»
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
نظرات کاربران
سپیددار فقط کتاب نیست، درخت قوی و استواریست که بوی تن مادر میدهد. مادری که شاعرانه و صابرانه از سلامت روحی و جسمی افراد دفاع جانانه میکند و از این تلاش میوهی امید به بار مینشیند... بارها لابه لای صفحات