کتاب تجربه تظاهر به عزاداری مارینا
معرفی کتاب تجربه تظاهر به عزاداری مارینا
کتاب تجربه تظاهر به عزاداری مارینا نوشتهٔ مارینا آرتورونا ویشنیوتسکایا و ترجمهٔ ایمان کیمی نژاد ملائی است و انتشارات ایماد آن را منتشر کرده است. زیستن در دنیایی که شوروی برای مردم زمان خودش ایجاد کرده بود، ترکیبی از تجربهٔ ترس، ابهام و دلهره است! کتاب تجربه تظاهر به عزاداری مارینا یک داستان کوتاه خواندنی، نوشتهٔ مارینا ویشنیوتسکایا، نویسندهٔ معاصر اهل روسیه است. تصویری که این کتاب در اختیارتان میگذارد، تصویری حیرتانگیز از دوران شوروی و پساکمونیست در روسیه است.
درباره کتاب تجربه تظاهر به عزاداری مارینا
اتفاقات دوران شوروی و پساکمونیست در روسیه، آنقدر جذاب و خواندنیاند که هر خوانندهای را به خودشان میخکوب میکند. کتاب تجربه تظاهر به عزاداری مارینا فراز و نشیبهای یک زن اهل روسیه را در قرن بیستم روایت میکند. مارینا آرتورونا ویشنیووتسکایا، نویسنده کتاب، بخشی از تجربه زیسته خود و شرح تجربههای تلخ دوران جوانی خودش را با زبانی ساده و گیرا و البته بیانی شیرین روایت میکند.
با خواندن این کتاب، که مجموعهای از داستانهای مرتبط با دوران شوروی و پساکمونیست در روسیه است، با بخشی از فرهنگ آن دوران، فضای حاکم بر شهر، آداب و سنن و جایگاه زنان را در آن زمان آشنا خواهید شد. نویسنده در این کتاب به شما یادآوری میکند که زندگی با همه فراز و فرودهایش درجریان است و برای رسیدن به انتهای این مسیر باید با صبر و شکیبایی حرکت کنید.
کتاب تجربه تظاهر به عزاداری مارینا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای همهٔ افرادی که به خواندن داستانهای کوتاه، ادبیات روسیه و فضای داستانی شوروی علاقه دارند، مناسب است.
درباره مارینا آرتوروناویشنیوتسکایا
نویسنده توانای کتاب تجربه تظاهر به عزاداری مارینا، مارینا ویشنیوتسکایا، شاعر و فیلمنامهنویس اهل روسیه است که در سال ۱۹۵۵ خارکف اکراین به دنیا آمده است. مارینا پس از آنکه همراه با خانوادهاش، به روسیه مهاجرت کرد، تحصیلات خودش را در سال ۱۹۷۹ در رشته فیلمنامهنویسی در دانشگاه مسکو به پایان رساند. او علاوهبر آنکه تجربه نویسندگی رمان و داستان را در کارنامه فعالیتهای خود دارد، تاکنون سناریوهای گوناگونی را هم برای تولیدات تلویزیونی، سینمایی و مستند تهیه کرده است.
بخشی از کتاب تجربه تظاهر به عزاداری مارینا
«زمانی که شوهر دوم من فوت کرد، به سردخانه رفتم درحالی که کت و دامن سیاه به تن داشتم به همراه لباس ابریشمی سیاه رنگی که همیشه شوهرم آن لباس را دوست میداشت، بههمیندلیل آن را پوشیده بودم. اما دگمههای وسط پیراهن، سفید بودند. به خاطر این که چند سال
قبل از مرگش از یکدیگر جدا شده بودیم. اواخر ماه اوت، هوا هنوز خیلی سرد نشده بود، من خوششانس بودم که مادر پیرم را که بازماندهای بود از زمان جنگ جهانی دوم با خودم میبردم.
همچنین یک کلاه سیاه تخت، با لبهای کشیده با پَر قرمزی که روی آن بود، بر سرم گذاشته بودم، همراه با توری سیاهی که روی صورتم را پوشانیده بود. من مخصوصاً صورتم را با تور پوشانده بودم؛ چون که حدود یک ماه پیش در سردخانه مرکزی شهر ما، سالن مراسمی افتتاح شده بود و من نمیدانستم که فضای کلی آنجا چه تاثیری بر روحیات من خواهد گذاشت. شاید گریهام بگیرد، شاید نه و یا این که وقتی فامیل شوهر دومم به من نگاه میکنند، حرفهای مهملی بگویند. و یا این که وقتی گریهام میگیرد، بگویند: «جوری گریه می کنه انگار بیشتر از ما عاشق اون مرحوم بوده.»
شاید هم برعکس، خانواده شوهر متوفی بیشتر از من گریه کنند. همینطور دوستان و آشنایانی که من درباره جزئیات زندگی آنان خبر داشتم و آنها هم از ریز و جزئیات زندگی من باخبر بودند. بهعلاوه این که آنها میدانستند چطور شد که شوهر دومم، مرا ترک کرد. آنها همه چیز را میدانستند. بههرحال فرقی نمیکرد. آنها هم میتوانستند حرفهای مهمل زیادی درباره من بگویند. اما سالها بود که من تنها زندگی میکردم، بدون آنکه برای خودم تأسف بخورم و یا گریه کنم. بهخاطرهمین چیزها بود که با تور صورتم را پوشانده بودم . بهعلاوه خوشحالم از این که به حرف مادرم گوش ندادم و آن کلاه و تورش را بر سرم گذاشتم.»
حجم
۲۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۹ صفحه
حجم
۲۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۹ صفحه