کتاب بر فراز ابرها: پیوند دوباره‌ی پدر و پسر

«بر فراز ابرها: پیوند دوباره‌ی پدر و پسر» نوشته جاناتان باخ است و روایت رویارویی احساسی او با پدرش، ریچارد باخ، نویسنده کتاب «جاناتان، مرغ دریایی» است.

هنگامی که ریچارد باخ خانواده‌اش را ترک می‌کند، جاناتان یک پسربچه خردسال است. اما زمانی که به بیست و یک سالگی می‌رسد تلاش می‌کند با پدرش رو به رو شود و این زمان است که آن دو شروع به شناخت یکدیگر می‌کنند.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

سال ١٩٧٠، پدرم خانه را ترک کرد و راهی دوردست‌ها شد. سه سال بعد من تازه فهمیدم، چرا؟

آگوست ١٩٧٣ اتفاق بدی افتاده بود.

وقتی‌که مامان، من و ۲ برادر و ۳ خواهرم را در اتاق نشیمنِ خانه‌ای که در میشیگان داشتیم دور هم جمع کرد، به‌نظر خیلی جدی می‌آمد.

گفت: «پدرتان را دیگر «بابا» صدا نخواهید کرد، بخش «بابای» وجود او دیگر مرده است.»

نشسته بودم و رفتار بقیه را زیر نظر داشتم، چون نمی‌دانستم در مورد چیزی که مامان گفته بود باید چه فکری بکنم. من فقط ٥ سال داشتم.

هفت سال گذشت و خانواده‌ام از میشیگان به ماساچوست و از آن‌جا به ورمونت نقل مکان کردند.

هیچ وقت نفهمیدم که چرا ما مجبور بودیم این‌قدر نقل مکان کنیم، اما هرگز هم نپرسیدم. مامان می‌گفت که قرار است جابه‌جا شویم و این تنها چیزی بود که لازم بود بدانم. این یک قانون بود.

همین‌طور زمان‌هایی را که مامان برای وقت شام، وقت خواب، و وقت رفتن به اتاقمان تعیین می‌کرد، یک قانون بود.

اما برای دوستانم، تنها قانونی که اهمیت داشت، و قانونِ برتر، قانونِ پدر بود.

در خانه‌های آن‌ها، پدرها کسانی بودند که چیزها را تعمیر می‌کردند، چیزها را می‌ساختند، چیزها را رنگ می‌کردند، فرماندهان خانه و قوی‌ترین مردم بر روی زمین بودند. آن‌ها شجاع، توانا، و شکست‌ناپذیر بودند و با قدرتشان مرا عصبی می‌کردند.