کتاب شیرین ترین کلمات تلخ
معرفی کتاب شیرین ترین کلمات تلخ
کتاب شیرین ترین کلمات تلخ داستانی نوشتهٔ صبیحه آفی راد است و نشر عطران آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب شیرین ترین کلمات تلخ
رمان و دلنوشته یکی از راههای انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سالها نویسندگان در داستانشان بازگو کردهاند.
داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
صبیحه آفی راد خود دربارهٔ خلق اثرش اینگونه میگوید: «به نام خدای خلقکننده دردها که هرزمانی که در قلبها خود را جا کنند عجیب این دردها شیرینترین دردهای تلخ میشوند.
دختری هستم از جنوب، فکر کنم جزیره قشم را همه بشناسند و یک روستایی کوچک به نام ریگو نزدیک جزیره ناز نزدیک ساحل زندگی میکنیم، اسمم صبیحه و فامیلم آفی راد. پدرم گفت کتابت را مینویسی حتما بگو دختر محمد ابراهیم آفی راد هستی، من به قربانش که دائم در حال ذوق کردن است که دخترانش را موفق ببیند، مادرم هم مریم هست، مادر دلسوزم همیشه در تلاش این بود که بچههایش با سواد باشند
هدفم از نوشتن این دلنوشتهها این بود که تمام دردها و غمهای تحمیلشده بر انسانها را بر روی کاغذ بیاورم که مرهمی باشم بر دلهای درد کشیده، این کتاب، بوی درد میدهد تک تک کلماتش روح دارند. امیدوارم همان طور که این کلمات را با تمام وجودم حس کردم و از اعماق وجودم برایتان خارج کردم بتوانید ارتباطی خوب با این کلمات بگیرید.»
خواندن کتاب شیرین ترین کلمات تلخ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شیرین ترین کلمات تلخ
«گاهی، قلب توان سخن گفتن ندارد، دردناک هست نه گاهی طوری قلب دلش می گیرد که اگر کلمه ایی از خودش عبور دهد خدای آسمان را شاهد می گیرم صدای ترک خوردنش را تمام این جهان ناامیدی امید وار می شنوند، چه مظلوم هست قلب بی چاره چه چیزهای سنگینی را که تحمل نکرد، خودش فقط خودش تنهایی در عالم تاریک جسم روح خسته آن سنگینی هارا تحمل کرد آه قلب بیچاره آه چه بگویم فقط خودت می دانی چه کشیده ایی وقتی قلب نتوانست کلام ها را به زبان بدن بیاورد کلام ها را در قالب اشک های داغ از چشم ها سرازیر می کند بی چاره قلب مظلوم، هراز گاهی دست به دامان هر چیزی میشود گاهی دست یه دامان انگشت ها تا کلام هایش را بر رو کاغذ بیاورد گاهی دست به دامان زبان بدن تا کلام هایش را به عالم به صورت صوت در بیاورد گاهی هم دست به دامان اشک های داغ که خود را از چشم های معصوم سرازیر کنند، هیییی چه بگویم چه می گویند اشکی که از قلب درد کشیده خارج شود داغ است و اشکی که از روی شادی و دل خوش از چشم سرازیر شود سرد است آه دختر آه ما حتی اشک شادی هایمان هم داغ است امان از دست شادی هایمان که حتی بوی درد می دهند بوی غم می دهند آه دختر باز دچار سردرگمی شدم باز مغزم جواب نمی دهد تنظیماتش به هم خور آه قلب نازنینم چه شده که این جا رسیدیم چه شدی چه برسرت آمد مگر شاهد چه چیز هایی در این جهان خشمگین بودی که این طور مغز را بازی می دهی مغز جواب گو نیست در عالم پیچدگی بسر می برد دوست دارم تو را ببینم قلب نارنینم چه در تو اتفاق افتاده است که این طور از درد ها سخن می گویی تو را چه شده است، درد هایی که برتو تحمیل شده است را چگونه توانستی تحمل کنی آخ چه بگویم به مرحله از زمان رسیدم که زبانم بند آمده است قلبم کلمات را بر زبانم جاری نمی کنند ترجیح داد کلمات را به صورت اشک داغ از چشمانم سرازیر کند این بار خودم هم می خواهم سکوت کنم سکوتی تلخ، آه دختر هرزمانی که دلنوشته هایم را بر کاغذ می آورم عجیب سر درد می گیرم، دلیلش را فهمیدم، گفتم که تنظیمات مغزم به هم ریخته قلبم دارد باهاش بازی می کنم مغزم نمی تواند این همه درد قلب را هضم کند به همین فشاری عجیب بر رویش می آید به همین است که درد می گیرد هه آخ قلبم دکتر هم شدی و نفهمیدیم قلب نارنینم به همین است که گاهی مغرور می شوی در برار مغزم، معلوم است دیگر درد هایی که کشیدی مغز حتی نمی تواند بویشان را استشمام کند اگر بویش را بشنود آوردوز می کند به همین است که این قدر می فهمی آخ چه بگویم سرتان را بدرد آوردم ت بخواب نسیم آرامم تو خود را مواظبت کن مگذار کسی تو را تغییر دهد در این جهان بی رحم نا امیدی های امیدوار مگذار قلبت بر مغزت پادشاهی کند.»
حجم
۲۱۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۴۲ صفحه
حجم
۲۱۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۴۲ صفحه
نظرات کاربران
کتابی که پر از حرف های قلب هست