کتاب فرزندان دورگه کهکشان
معرفی کتاب فرزندان دورگه کهکشان
کتاب فرزندان دورگه کهکشان نوشتهٔ صدف مرزبان دشتی احمدی است و نشر گنجور آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب فرزندان دورگه کهکشان
رمان یکی از راههای انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سالها نویسندگان در داستانشان بازگو کردهاند.
داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
خواندن کتاب فرزندان دورگه کهکشان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب فرزندان دورگه کهکشان
«زمین و اب و هوا این ها همه بهانه بودند در حقیقت نمی دانم چه شد که دست به قلم شدم. برای نوشتن این کتاب، گویی کسی با من سخن می گفت اما نه به زبان انسان ها ...
زبانش، زبانی بود که تنها با قلبم درک میکردم و می نوشتم
صدایی حاصل از ترکیب اب، زمین و کهکشان قلب من را با رازهایش صدا میزد و چه دل انگیز بود گوش جان سپردن به این نجواهای عاشقانه.
معتقدم که خیلی چیز هارا نمی توان با چشم دید، باید درک کرد، حس کرد و با قلب شنید...
جهانی که در ان زندگی می کنیم جهان ممکن بودن غیرممکن هاست و این زیستن را زیبا ترو زیبا تر می کند
دنیای اون طرف پرچین ها و دیوار ها چیزی بود که مدت زمان زیادی از دیدنش محروم بودم ...
یعنی هنوزم همون شکلی بود؟
حتی گاهی اوقات احساس میکنم که روحم و کسی منو نمیبینه، خیلی ترسناکه که تفاوتات با بقیه انقدر زیاد باشه که حتی نتونی کنارشون باشی و پانزده سال از مهم ترین سال های زندگیت رو جوری زندگی کنی که انگار نامرئی هستی!
فکر می کنم که امروز باید پانزدهمین باری باشه که از خودم می پرسم دلیل اومدنم به این دنیا چی می تونه باشه؟!
دلیلی که عجیب قلبم رو دلتنگ میکنه و به درد میاره...
دلتنگ برای کسی که حتی نمیدونم چه کسی هست و اصلا وجود داره یا نه؟!
اما هروز احساس میکنم ازیک جای خیلی خیلی دور من رو صدا می کنه ....
تولدت مبارک، ویکتور
-ممنونم مادر
ولی چرا هر سال دوتا کیک درست می کنی؟! در حالی که من یک نفرم ...
البته میدونم که امسال هم مثل سال های قبل به این سوالم جوابی نمیدی ...
- می دونی ویکتور خیلی وقتا دلت میخواد درمورد خیلی چیزا صحبت کنی اما اینکارو نمیکنی درواقع نمیتونی بکنی چون اون ادم رو خیلی دوست داری و نمیخوای اذیت بشه یا اینکه فکرش رو مشغول به چیزی کنی که خودتم از فکر کردن بهش ناراحت میشی ...!
تو تنها کسی هستی که من روی زمین دارم و می دونی که خیلی خیلی دوستت دارم پس منم همینکار رو کردم و یک چیز خیلی مهم رو بهت نگفتم! چیزی که گفتنش تورو هم زمان هم خوشحال میکنه و هم ناراحت... .»
حجم
۲۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۹ صفحه
حجم
۲۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۹ صفحه