کتاب آشیان باد
معرفی کتاب آشیان باد
کتاب آشیان باد نوشتهٔ نرگس طاهری نجمی در انتشارات نامه مهر چاپ شده است. این رمان بهخوبی نشانمان میدهد که همهٔ ما محصول اتفاقاتی هستیم که در زندگیمان رخ می دهد. اتفاقاتی که باعث میشود انتخاب کنیم؛ اما گاهی مجبور میشویم فقط تن بدهیم و صبوری کنیم چون انتخاب دیگری برایمان باقی نمانده است.
درباره کتاب آشیان باد
در داستان آشیان باد میبینیم که چگونه یک پدر ایدئالگرا و یک همسر خودخواه و سودجو که با ازدواجی ناخواسته وارد زندگی شعله شده بود و برادری که از او سوءاستفاده کرده بود دورش خیمه زدند و دیگر رمقی برایش نگذاشتند که بتواند زندگی کند؛ اما این آخر ماجرا نبود. اتفاقهای بزرگتری در راه بود که شعله را مجبور کرد با افراد متفاوتی رودررو شود. سؤالات بسیاری دربارهٔ این اتفافات و دیدارها برای خواننده بهوجود آمد. یکی از مهمترین این سؤالات این است که چه چیزی باعث شده شعله به زنی سرد و سنگین تبدیل شود؟ چرا بهنظر میآید که او به مسائل کماهمیت بیشتر توجه نشان میدهد؟
کتاب آشیان باد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به رمانهای ایرانی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب آشیان باد
«نسرین برگشت و نگاهش کرد و سنگینی ده سال کمر خم کردن زیر اوامر و بکن نکنهای جهان را با تمام وجود حس کرد. تحقیرهایش، گفتن اینکه او باید بانو باشد، نه خانم و هیچ وقت موفق نخواهد شد.
این روزها تنها حسی که داشت افسردگی عمیقی بود که به خاطر دو فرزندش تا میتوانست پنهانش میکرد. چشمهایش را بست و دل جهان برای پلکهای ظریف همسرش ضعف رفت، برای رگهای باریکی که به پلکهایش رنگ داده بود؛ تنها زنی که روزی قلبش برایش لرزیده بود.
شعله صورت ظریف نسرین را به ارث برده بود و این عین حقیقت بود که نتوانست نسرین را به راه بیاورد، اما قسم خورده بود نگذارد شعله از دستش برود. با وجود تمام خطاهایش میخواست از او یک بانو بسازد.
دست دراز کرد تا پلکهای دخترش را لمس کند که شعله لای پلکهایش را باز کرد و از میان مژههای کوتاه و صافش به جهان خوش چهرهای که حتی در سن پنجاه و نه سالگی برای بازی کردن در نقشی هرچند کوتاه دعوت میشد، نگاه کرد.
شاید باورش سخت بود که این مرد ایدهآل گرای بینقص آنقدر دلسوز باشد که در این سه روز تا این حد نگران او باشد. پدری که نه تنها او، که مادر و برادرش را به ستوه آورده بود.
آرام لب زد
- خوبم، میتونی بری پدر.
جهان روی تخت نشست و دستش را گرفت و شعله سریع دستش را کشید و چشمانش را کامل باز کرد. جهان سرش را پایین انداخت و به روتختی نقرهای خیره ماند. کاش دخترش حس او را درک میکرد و ای کاش کمی از حس پدرانهاش خبر داشت؛ که اگر داشت سرنوشتش آنقدر گره نمیخورد.
چشمانش را فشرد و یکباره باز کرد. شاید عادت دست بردن میان جوگندمیهای لختش دل هر دختری را برای پدرش به لرز میانداخت، ولی نه دل شعله را. اویی که مدتها بود نمیفهمید حتی دل دارد، چه رسد به لرزیدنش.
پاهایش را در سینه جمع کرد و دامنش را مرتب و دستهایش را دور زانوهایش قلاب کرد و زمزمه کرد.»
حجم
۴۱۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۶۲ صفحه
حجم
۴۱۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۶۲ صفحه
نظرات کاربران
من این کتاب رو عید سال ۹۹ خوندم که همه قرنطینه بودیم به خاطر ویروس کرونا وخیلی ازش لذت بردم