دانلود و خرید کتاب دو تخم مرغ در مه شهرام شکیبا
تصویر جلد کتاب دو تخم مرغ در مه

کتاب دو تخم مرغ در مه

نویسنده:شهرام شکیبا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۵از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دو تخم مرغ در مه

کتاب دو تخم مرغ در مه نوشتهٔ شهرام شکیبا است. انتشارات کتاب نیستان این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی طنزهایی پیرامون سینما و سینماگران ایرانی است.

درباره کتاب دو تخم مرغ در مه

شهرام شکیبا در نوشتن کتاب دو تخم مرغ در مه گاه به یک اثر خاص از هنرمندی توجه داشته و گاه ارجاعات او به چند فیلم برمی‌گردد. این کتاب یک مجموعه طنز سینمایی است که در بیش از ۲۰ بخش نوشته شده. عنوان برخی از این بخش‌ها عبارت است از: «مرد ذلیل مرده یا دست من و تو باید این پرده‌ها رو پاره کنه»، «مرغانه یا مجلس به خواربارفروشی اندر شدن سیاوخش و مژده خانوم»، «بعد از ظهر سگی یا آخه اینم شد وضع!»، «فریاد و عشق و مورچه و تخم‌مرغ و لونا»، «دو تخم‌مرغ در معاونت‌های سینمایی گوناگون»، «فولاد (فیلمِ مسعود کیمیایی) یا منطق در تنش امتداد معقول است» و «اردوگاه تخم‌مرغی یا اخراجی‌ها ۱/۳ ‌۳۳». 

این جستارهای طنز به آثار فیلم‌سازانی مانند تهمینه میلانی، مسعود کیمیایی، محسن مخملباف، مجید مجیدی، عباس کیارستمی و ابراهیم حاتمی‌کیا ارجاع داده‌اند. نام مسعود ده‌نمکی هم در میان فیلم‌سازان قرار دارد.

خواندن کتاب دو تخم مرغ در مه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران جستارهای طنز با درون‌مایه‌های مربوط به سینمای ایران پیشنهاد می‌کنیم.

درباره شهرام شکیبا

شهرام شکیبا ۱۷ آبان ۱۳۵۱ به دنیا آمد. او مجری تلویزیون، منتقد سینما، شاعر طنزپرداز و بازیگر است که تاکنون در جشنواره‌های ادبی و طنز مختلفی هم به‌عنوان داور یا ناظر شرکت داشته است. شکیبا علاوه بر نوشتن مطالب طنز برای سایت‌ها و مجلات گوناگون تاکنون چند کتاب مستقل نیز به چاپ رسانده است:

«دو تخم مرغ در مه» (طنز سینمایی)، «صفحهٔ آخر»، «در دوردست عقل»، «گردوی چهارگوش»، «شعر طنز امروز ایران» (گزیده اشعار طنز معاصر ایران از شاعران مختلف با همکاری ابراهیم نبوی).

بخش‌هایی از کتاب دو تخم مرغ در مه

«زیر درختان سنجد یا چگونه می‌توان هر موجود زنده را رنگ نمود و به کن فرستاد؟

اثر عباس

محصول ایران و فرانسه

روز. خارجی. وسط بیابون

بیابانی لم یزرع، یک جاده نسبتاً متروک. کنار جاده یک دکه می‌بینیم. دوربین روی دست، دور دکه می‌چرخد. بر دیوارهای فلزی دکه این نوشته‌ها به چشم می‌خورد: «سیگار، آدامس، شکلات، دنیای تصویر، آب معدنی خنک، تخم‌مرغ، دکهٔ دریانی با مدیریت هیبت دریانی».

[مدت زمان پیشنهادی برای پلان اخیر (چرخیدن دور دکه) ۱۰ دقیقه است.]

صدای پسر بچه: بابا، من جیش دارم.

ال سی دی هندی کمی را می‌بینیم که دارد از دکه تصویربرداری می‌کند. حالا پدر را می‌بینیم. چون او همایون ارشادی است و رنو دارد و هندی کم دارد و بچه‌اش جیش دارد، ولی او تصویربرداری می‌کند، پس خیلی روشنفکر است. همایون با یک دست هندی کم را گرفته و دست دیگرش را برای بچه تکان می‌دهد.

پسر بچه: بابا من جیش دارم.

همایون عصبانی می‌شود. محکم ال‌سی‌دی دوربین را می‌بندد.

همایون:‌ اَه! آخه تو کی می‌خوای ادب یاد بگیری!

پسر بچه (مستأصل): خب ببخشید بابا. من شماره یک دارم.

همایون: شماره‌ش مهم نیست پسرم. در بند شماره‌ها نباش. عوض فکر کردن به شماره یک و دو، فکرتو رو یه چیز دیگه متمرکز کن. مثلاً به دو تا درخت سنجد کنار دکه نگاه کن.

پسر بچه: بابا اون که فقط واسهٔ شماره دو خوبه.

همایون: نه، واسهٔ همه چیز خوبه.

پسر بچه: اِ بابا داره می‌ریزه.

همایون هراسان به سمت ماشین می‌رود. پسر بچه هفت، هشت ساله را بغل می‌کند و زمین می‌گذارد. بچه ایستاده و آثار خیسی آرام آرام روی شلوارش پیشرفت می‌کند. همایون به سرعت دوربین را روشن می‌کند و از این ماجرا تصویر می‌گیرد. تصویر را از ال‌سی‌دی دوربین می‌بینیم. بچه حیرت‌زده ایستاده، اما در عمق نگاهش آرامش موج می‌زند.

همایون: حالا برو توی ماشین بخواب.

صدای باز شدن در دکه را می‌شنویم. همایون دوربین را به سمت صدا می‌چرخاند. هیبت دریانی که مردی چهل ساله با چهره‌ای آفتاب سوخته است، بیرون می‌آید.

هیبت: چیزی می‌خوای؟

همایون: نه دارم فیلم می‌سازم. شما زندگیتو بکن، منم ازت فیلم می‌گیرم. آخرشم دو هزار تومن بهت می‌دم.

هیبت بی‌اعتنا و آرام می‌آید جلوی دکه، زیر سایه‌بان می‌نشیند.

تصویر هیبت که نشسته و نصف صورتش را آفتاب گرفته و بر نصف صورتش سایه افتاده است.

تصویر جاده که در افق گم می‌شود.

تصویر درشت از گوش هیبت که چند موی درشت و سیاه بر آن روییده.

تصویر جاده که در افق گم می‌شود. سکوت بیابان.

روی تصویر سکوت بیابان، صدای بسیار شدید وزوز یک مگس را می‌شنویم.

تصویر گوش هیبت را می‌بینیم که یک مگس روی آن نشسته. مگس دو دستش را به کله‌اش می‌مالد. انگار همین الان است که کله‌اش به دست خودش جدا شود. گردن مگس مثل کش نازک، کش می‌آید.

تصویر گردن لاغر هیبت که قطره‌ای عرق از آن پایین می‌آید.

تصویر جاده در طرفی دیگر که تابش آفتاب بر آن سرابی درست کرده.

دست هیبت که مگس را می‌پراند.

صدای ویز مگس دور می‌شود.

در خط افق و جاده نقطه‌ای نمایان است.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۶۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۲۱,۶۰۰
۶,۴۸۰
۷۰%
تومان