کتاب بیشتر از کافی
معرفی کتاب بیشتر از کافی
خلاصهکتاب بیشتر از کافی نوشتهٔ ایلین ولتراث و ترجمهٔ رضا اردلان است و شنیدار آن را منتشر کرده است. با خواندن این کتابْ خودتان باشید؛ نظر دیگران مهم نیست!
درباره خلاصهکتاب بیشتر از کافی
چگونه روزنامهنگاری سیاهپوست علیرغم تبعیض نژادی، مسیر موفقیت خود را پیمود؟
اِیلین درست دو ماه قبل از تولد یکسالگیاش شروع به راهرفتن کرد. قبل از آن، مادرش دبرا یک روروَک پلاستیکی برایش خریده بود و اِیلین اولین تلاشهای کودکانهاش را برای راهرفتن آغاز کرده بود. وقتی روی روروَک بود، مثل برق و باد این طرف و آن طرف میرفت و گرد و خاک بلند میکرد. گاهی اوقات روروَک به جایی گیر میکرد و صورت اِیلین از فرط عصبانیت قرمز میشد. اِیلین دلش نمیخواست از حرکت بایستد و برای راهرفتن خیلی عجله داشت. شاید به همین خاطر بود که وقتی دبرا یک کفش کتانی کوچک پایش کرد، او بدون تاتیکردن شروع به راهرفتن کرد و دیگر از روروَک پلاستیکیِ مسخرهاش استفاده نکرد.
او که اینک نویسنده و روزنامهنگاری سرشناس است، به دنبال ایجاد تغییر در نسل زنان آینده است. او برخلاف مادرش که همواره پذیرای سرنوشت خود و سکوت در برابر آن بود، طور دیگری فکر میکند و در خاطراتش میگوید: «وقتی سه ساله بودم، در یک نمایش تاریخی بازی کردم که مدرسهام آن را اجرا کرده بود. تمام همسن و سالهایم با استرس به خانوادههای خود چسبیده بودند، اما من دوست نداشتم مادرم با من همراهی کند. یادم میآید چند دقیقه قبل از شروع نمایش، به آرامی به ساق پای مادرم ضربه زدم و گفتم خودم به تنهایی انجامش میدهم. من آن روز بدون همراهی مادرم بهترین نمایش خودم را به اجرا گذاشتم و به همه نشان دادم که چه کارهایی از یک دختر سیاهپوست برمیآید.»
خلاصهکتاب بیشتر از کافی، شرح زندگی زنی است که علیرغم تفاوتها و تبعیضات فاحشی که در جامعه نسبت به سیاهپوستها احساس میکرد، هرگز امید خود را از دست نداد. نویسندهٔ کتاب در خلال شرح زوایای مختلف زندگی خود، از خواننده میخواهد خودش را همانگونه که هست دوست داشته باشد و به تواناییهای خود ایمان بیاورید. همهٔ ما توانمند و باکفایت متولد شدهایم؛ بنابراین تا وقتی که خودتان نخواهید، هیچ مانعی بر سر راه تحقق رؤیاهایتان وجود نخواهد داشت.
خواندن خلاصهکتاب بیشتر از کافی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای انگیزشی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از خلاصهکتاب بیشتر از کافی
«من دوستی صمیمی به نام کلودیا داشتم که بیشتر وقتمان را با هم در خانهشان سپری میکردیم. نمیدانم دقیقاً چه زمانی این اتفاق افتاد؛ اما میدانم که ناگهان بازیهای کودکانهمان تبدیل به صحنه فعالیت دو کارآفرین کوچک شد. ما یاد گرفتیم که لازم نیست حتماً بزرگ شویم تا نقشهای موردعلاقهمان را بازی کنیم. ما در حیاط خلوت خانه کلودیا تبدیل به دو زن کارآفرین موفق شده بودیم که در قلمرو کوچکشان به خوبی از عهده هر کاری بر میآمدند.
الگوی من خالهام جَنِت بود که صاحب یک سالن زیبایی مو بود. من آنجا زنانی را میدیدم که برای صاف کردن و زیبا کردن موهایشان میآمدند و بعد به محل کارشان میرفتند. من این زنان موفق و مستقل را میپرستیدم و دوست داشتم روزی مانند آنها شوم.
به خاطر دیدن زنان سیاهپوست متفاوتی که در اطرافم وجود داشتند، انگیزهای باور نکردنی برای تلاش و خلق رؤیاها در من به وجود آمد.
من و کلودیا اولین سالن زیباییمان را در حیاط خلوت منزل آنها راه انداختیم. همه چیز کاملاً ساده، اما در عین حال آنقدر قدرتمند بود که رؤیای دو دختر سیاهپوست را به تصویر بکشد. ما با استفاده از مقواهایی که از همسایهها قرض گرفته بودیم، مبلمان کاغذی خود را درست کردیم و با کمی پارچه توانستیم بین بخش مانیکور و ماساژ، دیواری پارچهای ایجاد کنیم. حتی اولین مجله مد خود را نیز با نقاشی از مدلهای خیالیمان خلق کردیم.
اغلب دخترهای اطراف سفیدپوست بودند و سالن زیبایی من و کلودیا مثل یک نمایش شورانگیز بین دوستان سفیدپوستمان سروصدا راه انداخت. ما با این کار توانسته بودیم توجه همه را به خود جلب کنیم و به همه بفهمانیم که با دیگران فرق داریم. به تدریج دوستان سفیدپوست ما برای ماساژ و مانیکور وارد سالن زیبایی کاغذیمان شدند و تحت تأثیر فعالیت و انگیزه ما قرار گرفتند. هرچند سالن زیبایی هیچ درآمدی برای ما به همراه نداشت، اما توانسته بودیم در دنیای خیالی که برای خود ترسیم کردیم، همچون دو کارآفرین موفق سیاهپوست بدرخشیم.»
حجم
۲۹٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۰ صفحه
حجم
۲۹٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۲۰ صفحه
نظرات کاربران
خلاصه کتاب بهترین خودت باش هستش پس توصیه میکنم کتاب اصلی رو بخونید ☺️