کتاب شهرزاد دختری از مصر
معرفی کتاب شهرزاد دختری از مصر
کتاب شهرزاد دختری از مصر نوشتهٔ ژیلبر سینوئه و ترجمهٔ عبدالرضا (هوشنگ) مهدوی است و انتشارات ذهن آویز آن را منتشر کرده است. این کتابْ نخستین جلد از مجموعهای دوجلدی است که تاریخ مصر را در سدههای ۱۸ و ۱۹ روایت میکند.
درباره کتاب شهرزاد دختری از مصر
کتاب شهرزاد دختری از مصر سرگذشت شهرزاد دختر ثروتمند و مسیحیمصری است. در این داستان شهرزاد عاشق پسر باغبانشان، کریم میشود. کریم پسری مسلمان و دلباختهٔ دریاست. کریم در همان ابتدا شهرزاد را ترک میکند و به او میگوید که لایقش نیست و شهرزاد با مرد دیگری ازدواج میکند؛ ولی همیشه دلباختهٔ کریم میماند. در حین جنگ مصریان و فرانسویان و ترکها و انگلیسیها داستان زندگی این دو نفر، عشقهای آیندهشان و برخوردشان با یکدیگر به تصویر کشیده میشود.
کتاب درواقع اتفاقات رخداده در مصر در زمان حملهٔ فرانسویان را نشان میدهد. اتفاقات تاریخی، جنگها، توطئهها و آنچه به سر زندگی مردم میآید، همه در این کتاب روایت میشود.
کتاب «دختر نیل» ادامهٔ این داستان است.
خواندن کتاب شهرزاد دختری از مصر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای تاریخی و عاشقانه پیشنهاد میکنیم.
درباره ژیلبر سینوئه
ژیلبر سینوئه در ۱۸ فوریه ۱۹۴۷ در خانوادهای مسیحی در قاهره بهدنیا آمد. او، پس از پایان تحصیلات ابتدایی و متوسطه در آموزشگاه ژزوئیتها در مصر، به فرانسه رفت و وارد مدرسه عالی موسیقی پاریس شد و به فرا گرفتن گیتار کلاسیک پرداخت. سینوئه، پس از اخذ گواهینامه، خود به تدریس گیتار مشغول شد. وی نخستین داستان تاریخی خود را که زندگینامه تخیلی کالیکست، شانزدهمین پاپ رم است با عنوان ارغوان و زیتون در سال ۱۹۸۷ منتشر کرد و به دریافت جایزه داستانهای تاریخی ژان دور نایل شد. در سال ۱۹۸۹ راه اصفهان، سرگذشت ابنسینا را انتشار داد که بهوسیله عبدالرضا (هوشنگ) مهدوی به زبان فارسی برگردانده شده است. سومین داستان تاریخی سینوئه شهرزاد، دختری از مصر است که در سال ۱۹۹۱ منتشر شد و جایزه ادبی کارتیه لاتن را ربود. این کتاب نخستین جلد از مجموعهای دوجلدی است که تاریخ مصر را در سدههای ۱۸ و ۱۹ که برای عامه مردم چندان شناختهشده نیست، در قالب داستانی شیرین شرح میدهد. دومین جلد از این کتاب با عنوان دختر نیل در سال ۱۹۹۳ انتشار یافت. ژیلبر سینوئه در کنار کارهای ادبی و تاریخی به نوشتن فیلمنامه پرداخت که از جمله آنها فیلمنامه مجموعه تلویزیونی سرنوشت دکتر کالوِه است که از دویست بخش تشکیل و از تلویزیون فرانسه پخش شده است.
مصریان با تکهای کاغذ پاپیروس در قلبشان به دنیا میآیند که بر روی آن با حروف زرین نوشته شده است: ریشخند کردن، درمان هرگونه نومیدی است.
بخشی از کتاب شهرزاد دختری از مصر
«دخترک درحالی که به پشت دراز کشیده و چشمانش را بسته بود، در زیر آسمان نیلگون غروب عنان خود را به دست افکارش سپرد. در این لحظات گویی گذشت زمان تأثیری بر او نداشت. میخواست خود را در رطوبت شنها فرو کند. همچنان که تاریکی شب در دل چاهی ژرف فرو میرود، میل داشت در خودش فرو برود.
احساس تماس دستی با پیشانی نمناکش، او را وسوسه کرد که پلک از هم بگشاید؛ اما هیچ حرکتی نکرد.
ــ کریم؟...
جوانی که بر رویش خم شده بود، پاسخ نداد. از سن و سالی که داشت ـهفده سال ــ مُسِنتر به نظر میرسید. هیکلش عضلانی بود، با موهایی مشکی وچشمانی میشی. با حرکتی تند خودش را بیشتر به دخترک نزدیک کرد.
ــ کریم، بس کن!
کریم با لحنی گستاخانه پاسخ داد: «در برابر قدرت یک شیر هیچ کاری از توساخته نیست.»
دخترک، درحالی که به هیجان آمده و در پی راهی برای رهایی خود بود، به خودش میپیچید، ولی تلاشش بیهوده بود. با کجخلقی دست و پا میزد و سرانجام توانست به پهلو بچرخد. پسر جوان نیز همراه او چرخید. بدن هر دوشان پوشیده از گرد و خاک شده بود. در این هنگام ناگهان دخترک دست کریم را در برابر دهان خود دید و در یک لحظه دندانهایش را بر هم فشرد. پسرجوان از شدت درد فریادی کشید و خنده پیروزمندانه شهرزاد طنین افکند و با غرور گفت: «حتی یک موش هم میتواند دست شیر را گاز بگیرد.»
جوان سرکش دوباره خودش را به دختر نزدیک کرد و گفت: «خوب... شاهزاده خانم، بگو ببینم چه کسی پیروز است؟»
دخترک لبانش را بر هم فشرد. دلربایی طبیعی چشمانش بیشتر شده بود. کریم، درحالی که سرش را به چهره دختر نزدیکتر میکرد، به آرامی افزود: «اطمینان داشته باش، صلاحالدین بزرگوار است. بگذار در میان ما غالب و مغلوب وجود نداشته باشد.»
دخترک از خود میپرسید رفتاری اینگونه و یا فقط طنین صدای کریم او را این چنین تکان داده بود؟ بهدنبال پاسخی برای این پرسش میگشت، ولی کلامی بر زبان نمیآورد. گلویش خشک شده بود و قلبش بهسوی آسمان آبی خیره پرواز میکرد. یک بار دیگر نفس گرم کریم را بر روی گونهاش و پوست گرم و زمخت او را از پس جلابیهاش احساس کرد. درحالی که میان طغیان و تسلیم دست و پا میزد و درحال تردید بود، برخلاف میلش، تکانی به خود داد و دستهایش را آزاد کرد. در ته دلش مایل بود وجودش با کریم درهم آمیزد و هر دو به صورت موجودی واحد درآیند.
کریم دوباره به سخن درآمد، ولی این بار لحن صدایش مثل سابق نبود: «مگر شاهزاده خانم زبانش را گم کرده است؟»»
حجم
۵۴۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۲۴ صفحه
حجم
۵۴۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۲۴ صفحه