دانلود رایگان کتاب کسی صدایم زد از عمق قصه ها حوا شرقی (نسرین)
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب کسی صدایم زد از عمق قصه ها اثر حوا شرقی (نسرین)

کتاب کسی صدایم زد از عمق قصه ها

انتشارات:نشر آرسس
امتیاز:
۳.۹از ۲۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کسی صدایم زد از عمق قصه ها

کتاب کسی صدایم زد از عمق قصه ها نوشتهٔ حوا شرقی (نسرین) است. نشر ارسس این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی چند دل‌نوشته است.

درباره کتاب کسی صدایم زد از عمق قصه ها

کتاب کسی صدایم زد از عمق قصه ها را نویسنده در ابتدای کتاب مجموعه‌ای از دل‌نوشته‌ها خوانده است. این کتاب ۷ قصه را در بر گرفته است.

گفته می‌شود که دل‌نوشتهٔ ادبی حاصل تک‌گویی‌های ذهن نویسنده است و اغلب از قواعد نثر پیروی می‌کند. این گونهٔ ادبی اگر موزون باشد، حاصل چینش اتفاقی کلمات است. دل‌نوشته اصول و مبانی از پیش تعیین‌شده‌‌ای ندارد و تقریباً می‌توان گفت نویسنده با نوشتن کلماتی برآمده از امیال و آرزوهایش سروکار دارد. از این جهت، کلمات از دل بر‌ می‌آیند و بازتاب احساس صادقانه و اندیشهٔ معمولی نویسنده هستند.

خواندن کتاب کسی صدایم زد از عمق قصه ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران دل‌نوشته پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب کسی صدایم زد از عمق قصه ها

«از حال و هوای حیاط پر نور بیرون میام، دستی به موهای مشکی و بلندم می‌کشم. به طرف آینه اتاقم میرم خودمو می‌بینم. صورت گرد و گندمگون با چشمان قهوه‌ای، از خودم خوشم میاد. پوستم صاف بدون کک و مک و جوش، ابروهای پیوسته‌ام صورتمو جذاب کرده. دلم غنج میره از دیدن خودم. باز می‌ایستم به طرف آشپزخونه میرم مادرم رو می‌بینم با موهای سیاه و براق و قدی بلند با چشمان زیبا منو نگاه می‌کنه. میگه بیا دخترم سفره رو ببر و بقیه رو صدا کن برای نهار. از در آشپزخانه که بیرون میام پدرم رو می‌بینم با چشمان آبی و گیرا. پدرم خیلی آروم و با وقار جلو میاد. پاکتی میوه توی دستش و توی دست دیگرش نان داغ. به طرفش میرم سلام می‌کنم و نان و میوه رو ازش می‌گیرم و به طرف آشپزخونه که حالا لبریز از بوی خورش قورمه سبزی و پلوی ایرانی فضای ساده و زیبای آن را پر کرده میرم. مادرم در حال کشیدن پلوی زعفرانی هست. از روی دیس، بخار بلند شده و دهانم بی‌اختیار آب می‌افته. میرم جلو، مادرم میگه بگیر ظرفا رو و سفره رو پهن کن. وسایل رو ازش می‌گیرم. میرم روی تخت مواج از نور، سفره رو پهن می‌کنم. پدرم دست و رو شسته روی تخت تکیه زده و با نگاه مهربانش و با خنده به من میگه دستت درد نکنه دخترم و من و برادر و دو خواهرم که از من بزرگتر هستن دور سفره جمع میشیم. نهار رو با لذت می‌خوریم. بعد از نهار پدرو مادرم سرگرم صحبت میشن و من و خواهرم سفره رو جمع می‌کنیم. من بعد از تمام شدن کارها به اتاقم میرم، کتابم رو باز می‌کنم و نامه‌ای که امروز بدستم رسیده رو برای هزارمین بار میخونم و قلبم از تپش زیاد از سینه‌ام بیرون میزنه. در همین وقت مادرم وارد میشه، با عجله نامه رو لای کتاب میزارم که مادرم متوجه حال من نشه. چقدر خوشحالم که نامه از کسی هست که توی کوچه همه اونو می‌شناسن. پسری با چشمانی به رنگ دریا و موهای طلایی و قدی بلند از خانواده‌ای مرفه و بیشتر خوشحالم بین این همه دختر منو انتخاب کرده. لحظه شماری می‌کنم که زودتر فردا صبح بشه و دوباره ببینمش که سر کوچه منتظر دیدن منه. با صدای بلند خواهرم رو صدا زدم. نازنین باز یونیفرم منو پوشیدی وسط چهارچوب در نازنین در حالی که دست به کمر ایستاده بود با خنده میگه: آره، من پوشیدم. سارافون من دیگه رنگش رفته.»

نظرات کاربران

Mohammad Bagheri
۱۴۰۱/۰۶/۱۱

داستان های ساده داشت، با وجود غم انگیز بودن محتوای داستان ها اما بد نبود.

کاربر ۲۲۰۸۸۸۴
۱۴۰۱/۰۶/۰۴

اصلا توصیه نمی کنم، بسیار سطحی... قصه های تکراری و کلیشه ای بدون کشش... واقعا متاسفم برای وقتی که تلف شد برای مطالعه نثری پر اشتباه، ابتدایی و کوچه بازاری

fati
۱۴۰۱/۰۸/۱۶

کتاب خوبی بود.

zohreh bayat
۱۴۰۱/۰۶/۲۶

درود و خدا قوت به نویسنده.. واقعیتش داستان ها خیلی کوتاه بودن و پایان خوبی نداشتن مثل داستان اول و سوم که سومین داستان شروعش زمان حال بود اما پایانش طور دیگه ای تموم شد..قلم ساده ای داشتن همه ی

- بیشتر
Marziye Tamaskani
۱۴۰۱/۰۸/۲۴

مجموعه داستان خوبی بود و مرا مجذوب کرد.

MANSOUR 1239
۱۴۰۳/۰۱/۰۹

به عنوان یه کتاب خوان میگم .داستان ها ایرانی بود و خیلی زیبا که کوتاه ،درام ،عاشقانه و غم انگیز بود و نویسنده‌ با جزئیات حس داستان رو به من منتقل کرد و واقعا لذت بردم از خوندن این داستان

- بیشتر
کاربر ۵۲۸۰۶۶۴
۱۴۰۱/۰۸/۰۳

خیلی خوب بود کتابش

کاربر ۵۱۶۴۵۶۱
۱۴۰۱/۰۷/۱۶

خیلی ضعیف بود

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۴)
زهرا از پنجره سرشو بیرون آورده بود و به مردم نگاه می‌کرد و با خودش می‌گفت: کاش من هم غم زندگیم نداری و فقر بود، نه گمشدن پاره تنم.
MANSOUR 1239
مادر عزیزم، عشقم، شایدغمگین ترین موسیقی بی‌کلام همان صدای پای رفتن تو بود. هنوز که سالها گذشته، در یادمان مانده چه زود پر کشیدی و چه زود بی‌مادر شدم ...
پ. و.
حمید من پرواز کرده بود. با صدای بلند گریه کردم، تمام دنیا روی سرم آوار شد. خدایا چرا؟ هنوز خیلی جوون بود. الان که سال‌ها از اون واقعه تلخ می‌گذره چیزی جز یک خاطره نمونده. من ازدواج کردم و احساس خوشبختی می‌کنم اما تنها درد زندگیم پیشنهاد نافرجامی بود که از یک فرشته دریافت کردم.
پ. و.
زهرا از پنجره سرشو بیرون آورده بود و به مردم نگاه می‌کرد و با خودش می‌گفت: کاش من هم غم زندگیم نداری و فقر بود، نه گمشدن پاره تنم.
MANSOUR 1239

حجم

۴۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۵۹ صفحه

حجم

۴۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۵۹ صفحه

قیمت:
رایگان